جملاتی از کاربرد کلمه از ان وقت
بعد از ان آن شاه و آن لشکر تمام جمله مردند و نماند از خاص و عام
از ان از گرد عصیان رو نمی تابم که آیینه نگردد تا سیه، مشتاق روشنگر نمی گردد
نرگس بباغ در همه تن چشم از ان کش میل دل بسوی تماشا همیکشد
در آب زندگانی موی آتش دیده را ماند رگ جانی که پیچ و تاب از ان موی کمر گیرد
زهی نادان که در جسمی بمانده از ان اینجا تو بی اسمی بمانده
از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید که چشم باغبان آنجا زخود پوشیده می آید
چون بر آرند از پشیمانی حنین عرش لرزد از انین المذنبین
که چه بود از ازل نهاد بدش وز چه رو کرد از ان جناب ردش
چو رای خواجه میلش زی بلند یست از ان طبعم چنین جویای سروست
چو بحر بر سر از ان کف زنم که از کف من دری فتاده که در هیچ کان و معدن نیست