[ویکی اهل البیت] کلید واژه: نبوت، امامت، اثبات نبوت، ضرورت وجود انبیاء، اعتقادات، نبوت و امامت دو اصل از اصول پنج گانه مذهب حقه شیعه است. نبی و امام در اعتقاد شیعه در بسیاری از شئون همچون خلافت الهی، واسطه فیض بودن، عصمت، حجت بودن، علم لدنی، مسئولیت رهبری جامعه با یکدیگر اشتراک دارند. پیامبر عبارت از انسانی است که از خدای تعالی بی میانجی گری بشری دیگر خبر می دهد. امامت آن است که شخص به گونه ای باشد که غیر او به او اقتدا کند به این صورت که اعمال و رفتار و گفتار خود را با قصد تبعیت با افعال و گفتار او تطبیق دهد. کسی که متصدی حفظ و نگهداری دین آسمانی است و از جانب خدا به این سمت اختصاص یافته «امام» نامیده می شود. چنان که کسی که حامل روح وحی و نبوت و متصدی اخذ و دریافت احکام و شرایع آسمانی از جانب خدا می باشد «نبی» نام دارد. نبوت و امامت گاهی جمع می شود و یک فرد دارای هر دو منصب پیغمبری و پیشوایی (اخذ شریعت آسمانی و حفظ بیان آن) می شود و گاهی از هم جدا می شوند، چنان که در ازمنه ای که از پیغمبران خالی است در هر عصر امام حقی وجود دارد و بدیهی است عدد پیغمبران خدا محدود و همیشه وجود نداشته اند. خدای متعال در کتاب خود جمعی از پیغمبران را به امامت معرفی فرموده است. چنان که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین؛ وقتی که خدای ابراهیم او را به «کلمات» امتحان کرد پس آن ها را تمام کرده و به آخر رسانید، فرمود: من تو را برای مردم امام و پیشوا قرار می دهم، ابراهیم گفت و از فرزندان من، فرمود عهد و فرمان من به ستمکاران نمی رسد». و می فرماید: «وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا؛ و ما ایشان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت و رهبری می کردند».
جملاتی از کاربرد کلمه ارتباط نبوت و امامت
و یک روز صحابه بر مردی ثنا بسیار گفتند. به اتفاق ساعتی این مرد فرا رسید آنجا. گفتند، «یا رسول الله! آن مرد نیک که همی گفتیم این است». رسول (ص) گفت، «اندر وی نشان نفاق می بینم». عجب بماندند همه. چون نزدیک رسید، رسول (ص) گفت، «به خدای بر تو که راست بگوی هیچ اندر خاطر تو همی آید که هیچ کس اندر این قوم بهتر از تو نیست؟» گفت، «آید». پس رسول (ص) این خبث در باطن وی بر روی وی بدید به نور نبوت و این را نفاق خواند. و این آفتی عظیم است علما و عباد را، ولیکن ایشان را اندر این بر سه طبقه اند:
كسانى كه چنين مى گويند توجه ندارند كه اگر اين سخن درست باشد هيچ لزومى نداردكه مردم به نداى پيامبران پاسخ گويند و براى پى بردن به صدق آنها به مطالعهدر دعوت مدعى نبوت و معجزاتش بپردازد: چرا كه هنوز صدق پيامبر و حكم الهى براىآنان روشن نشده ، بنابراين لزومى ندارد كه ادعاى آنان را مورد بررسى قرار دهند.
اينكه در اين روزگار سبك انگاشتن امر نبوت و توهين و گستاخى به مقام رسالت را درميان برخى از مردم مشاهده مى كنيم ، چيزى جز نتيجه همان اقدامات و فعاليتهاى قرونگذشته نيست ؛ خواه از راه نقل رواياتى كه مقامرسول خدا(ص ) را تا حد يك انسان معمولى پايين مى آورد، باتاويل آيات قرآن مجيد، و يا ديگر مواردى كه مسلمانان را به سوى هدفى ، كه خود ازپيش تعيين كرده بودند، توجيه مى كند، كه از جمله ، نظر ايشان دربارهتشكيل مجالسى است كه به منظور يادبود ميلاد پيامبر خدا(ص )تشكيل مى شود و اينك به شرح اين مساله مى پردازيم .
قوله تعالی: ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ الآیة... جلیل و جبّار، خداوند بزرگوار، کردگار نامدار، جلّ جلاله، و عظم شأنه پیش از ایجاد عالم، و پیش از خلق آدم، بعلم قدیم خود دانست که از فرزندان آدم سزاوار نبوت و ولایت کیست؟ و اهل محبت و شایسته رسالت کیست؟ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ هذا کقوله وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً جای دیگر گفت عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ هیچ پیغامبر و هیچ فریشته بهیچ چیز از علم و دانش اللَّه نرسند مگر بآن که اللَّه خواهد که دانند، ایشان را بر آن دارد و بآن بیاگاهاند تا بدانند و دلیل باشد بر ثبوت نبوت و صحت رسالت ایشان.
مـنـظـور خـداونـد از ايـن آيـه (و جـعـلنـا ذريته هم الباقين ) اين است كه حق و نبوت و كتابآسـمـانـى و ايمان در دودمان نوح باقيماند، ولى تمام كسانى كه از فرزندان آدم در روىزمـيـن زنـدگـى مـى كـنـنـد از اولاد نـوح نـيـسـتـنـد، چـرا كـه خـداونـدمتعال در كتابش مى گويد: ما به نوح دستور داديم كه از هر جفتى از حيوانات يك زوج بركشتى سوار كن ، و همچنين اهل خانواده ات را، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده (اشارهبه همسر نوح و يكى از فرزندانش ) و همچنين مؤ منان را، جز گروه اندكى به نوح ايماننـيـاوردند - و نيز (خطاب به بنى اسرائيل كرده مى گويد:) اى فرزندان كسانى كه بانوح بر كشتى سوار كرديم .
مقصود خدا نبوت و بعثت اوست او باعث هستی دو عالم شده است
اين است اجمال آنچيزى كه اين سوره در مقام اثبات آن است ، زيرا بيشتر آياتش بهصورت استدلال عليه مشركين و مخالفين توحيد و نبوت و معاد است ، البتهمشتمل بر اجمالى از وظايف شرعى و محرمات دينى نيز مى باشد.
به گزارش طباطبایی، گروهی از مفسران، بر این معنا که محمد دچار سحر شدهباشد نقدهایی را وارد کردهاند و آن را با مفاد آیه ۸ و ۹ سوره فرقان[الف] در تضاد و تعارض میدانند. با این وجود همو معتقد است که این ایراد صحیح نیست و منظور از مسحور در آیه مورد اشاره، زوال عقل و دیوانگی است و این آیه مسئله بیماری از طریق سحر را رد نکردهاست و دلیل دیگری برای این ادعا اقامه نشدهاست. فخر رازی این نقدها را به معتزله منسوب میداند و از قول آنان گزارش میکند که دو آیه ۶۷ سوره مائده و ۶۹ سوره طه، با سحر شدن محمد، منافات دارد. وی در مقام پاسخ به این نقدها، به تفاوت ضرر به دین، نبوت و شریعت با ضرر به بدن و جسم پیامبر اشاره دارد و داستان را به نقل از اکثر راویان سنی، پذیرفته شده دانستهاست.
وقتى ابوبكر ترسيد مردم على (ع ) را يارى كنند و مانع او شوند پيش دستى كرد و(خطاب به حضرت ) گفت : آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ايم و فهميده ايمو قلب هايمان آن را در خود جاى داده است ، و لكن بعد از آن من از پيامبر (ص ) شنيدم كه مىگفت : (ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت رابراى ما ترجيح داده است . و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد).(154)
1- خداوند درباره ابراهيم و فرزندانش فرموده : ما آنها را رهبران مادى و معنوى ، جسمى وفكرى جامعه قرار داديم تا مردم را به امر ما هدايت كنند و جعلناهم ائمة يهدونبامرنااز كلمه ائمه كه جمع امام است استفاده مى شود، خداىمتعال علاوه بر مقام نبوت و رسالت كه به ابراهيم و فرزندانش داده مقام عالى رهبرى وامامت (73) را نيز به آنان مرحمت فرمود است .
و اگر یکی را صورت چنین بندد که: «اگر ولی را کرامت ناقض عادت بود دعوی نبوت کند»، این محال باشد؛ از آنچه شرط ولایت صدق قول باشد و دعوی به خلاف معنی کذب بود و کاذب ولی نباشد. و اگر ولی دعوی نبوت کند آن قَدْح باشد اندر معجز و آن کفر محض بود؛ و کرامت جز مؤمن مطیع را نبود و کذب معصیت بود نه طاعت و چون چنین باشد که کرامت ولی موافق اثبات حجت نبی باشد، هیچ شبهت نیفتد میان کرامات و معجزات؛ زیرا که پیغمبر به اثبات معجزه نبوت خود اثبات کند و ولی به کرامت هم نبوت وی اثبات میکند. پس این صادق اندر ولایت خود همان گوید که آن صادق اندر نبوت و کرامت وی عین اعجاز نبی باشد و مؤمن را رؤیت کرامت ولی زیادت یقین باشد بر صدق نبی نه شبهت اندر وی؛ از آنچه در دعوی، ایشان متضاد نیاند تا یکی مر یکی را نفی کند؛ که دعوی یکی بعین برهان دعوی دیگری است؛ چنانکه اندر شریعت چون از ورثه جمعی اندر دعوی متفق باشند، چون حجت یکی ثابت شود حجت وی دیگران را حجت شود به حکم اتفاق و استوای ایشان در درجه و دعوی. و اگر دعوی متضاد بود، حجت یکی حجت دیگری نبود. پس چون نبی مدعی بود به صحت نبوت به دلالت معجزه و ولی وی را مصدق اندر دعوی وی، پس اثبات شبهت اندر این محل محال باشد.
گفتیم نبوت و ولایت در ظاهر و باطنند باهم
گفت: به جناب اعظم رفیع دلیل دو چیز است نبوت و حدیث پس نبوت مرتفع شد ختم انبیا بگذشت اکنون حدیث بمانده است و راهش مجاهده و ذکر است پس این عمر اندک بها را در عوض چنین وصال عزیز دانند سخت مختصرست و سخت ارزان پس ای بیچاره چه آورده است ترا بدانکه این اندک بهار اندر بهای فراق دایم کردن آخر از چه افتادست این جوانمردی بدین جایگاهی.
در علم نبوت و ولایت از جمله کمال بیش دارم
فاطمه عليها السلام گفت : سوگند به كسى كه پدرم را به نبوت و تو را به وصايتبرگزيد چيزى در منزل نيست تا براى شما آماده كنم و دو روز است كه چيزى درمنزل نبوده است مگر كمى كه آنهم تو را بر خود و حسن و حسين مقدم داشتم .
قوله تعالی: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ: الایة. در قرآن چهار هزار جای، ذکر مصطفی است بتصریح و تعریض و انواع تشریف، چندان که رسیدیم از نقل صحیح بعبارت بلیغ و بیان صریح ذکر نعت و صفت وی کردیم و این آیت اشارت است ببدایت بعثت او و تحقیق نبوت و رسالت او و مبدء وحی پاک از علم بینهایت بدو.
تبليغ و دعوت ، عين نبوت و بعثت نيست و لازمه شركت در دعوى و دعوت پيامبر (ص)شريك بودن در نبوت آن جناب نيست
ولايت تبليغ به معناى حجت بودن گفتار رسولان الهى است و ثبوت آن هيچ جاى ترديدنيست زيرا جعل منصب نبوت و يا امامت ، ملازم باجعل حجيت قول و عمل ايشان است و در آيات كريمه قرآن بهجعل هر دو منصب (نبوت و امامت ) نيز اشاره شده است مانند:
پیداتر است از اختر تابان تیره شب حظ تو در نبوت و فضل تو در کتاب