[ویکی فقه] میان فلسفه و سایر علوم ارتباطاتی برقرار است و هر چند فلسفه نیازی به سایر علوم ندارد و حتی محتاج به اصول موضوعه ای که در سایر علوم اثبات شود نیست ولی از یک طرف کمک هایی به دیگر علوم می کند و نیازهای بنیادی آنها را برطرف می سازد و از سوی دیگر به یک معنی بهره هایی از علوم دیگر می گیرد. علوم به معنای مجموعه هایی از مسائل متناسب هر چند با معیارهای مختلفی از قبیل موضوعات اهداف و روش های تحقیق از یکدیگر جدا و متمایز می شوند ولی در عین حال ارتباطاتی میان آنها وجود دارد و هر کدام می توانند تا حدودی به حل مسائل علم دیگر کمک کنند و چنانکه قبلا اشاره شد غالبا اصول موضوعه هر علمی در علم دیگر بیان می شود و بهترین نمونه بهره گیری علمی از علم دیگر را در میان ریاضیات و فیزیک می توان یافت.ارتباط علوم فلسفی با یکدیگر نیز روشن است و بهترین نمونه آن را در رابطه اخلاق با روان شناسی فلسفی می توان یافت زیرا یکی از اصول موضوعه علم اخلاق اراده داشتن و مختار بودن انسان است که بدون آن خوب و بد اخلاقی و ستایش و نکوهش و کیفر و پاداشی معنی نخواهد داشت و این اصل موضوع باید در علم النفس فلسفی که از ویژگی های روح انسان با روش تعقلی بحث می کند اثبات شود.در میان علوم طبیعی و علوم فلسفی هم کمابیش ارتباطاتی برقرار است و در براهینی که برای اثبات بعضی از مسائل علوم فلسفی اقامه می شود می توان از مقدماتی استفاده کرد که در علوم تجربی اثبات شده است مثلا در روان شناسی تجربی اثبات می شود که گاهی با وجود شرایط فیزیکی و فیزیولوژیکی لازم برای دیدن و شنیدن این ادراکات تحقق نمی یابد و شاید برای همه ما اتفاق افتاده باشد که با دوستی برخورد کرده باشیم و در اثر تمرکز ذهن در یک موضوعی او را ندیده باشیم یا صداهایی پرده گوشمان را مرتعش کرده باشد و آنها را نشنیده باشیم این مطلب را می توان به عنوان مقدمه ای برای اثبات یکی از مسائل علم النفس فلسفی مورد استفاده قرار داد و نتیجه گرفت که ادراک از سنخ فعل و انفعالات مادی نیست وگرنه همیشه با وجود شرایط مادی آن تحقق می یافت. چگونگی ارتباط میان فلسفه و سایر علوم اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا میان فلسفه متافیزیک و سایر علوم و معارف هم چنین ارتباطاتی وجود دارد یا میان آنها دیوار نفوذناپذیری کشیده شده و اصلا ارتباطی بین آنها وجود ندارد.در پاسخ باید گفت میان فلسفه و سایر علوم نیز ارتباطاتی برقرار است و هر چند فلسفه نیازی به سایر علوم ندارد و حتی محتاج به اصول موضوعه ای که در سایر علوم اثبات شود نیست ولی از یک طرف کمک هایی به دیگر علوم می کند و نیازهای بنیادی آنها را برطرف می سازد و از سوی دیگر بیک معنی بهره هایی از علوم دیگر می گیرد. اینک بطور اختصار رابطه متقابل فلسفه و علوم را در دو بخش مورد بررسی قرار می دهیم. کمک های فلسفه به علوم کمک های بنیادی فلسفه متافیزیک به علوم دیگر اعم از فلسفی و غیر فلسفی در تبیین مبادی تصدیقی آنها یعنی اثبات موضوعات غیر بدیهی و اثبات کلی ترین اصول موضوعه خلاصه می شود. ← اثبات با فلسفه اولی ...
جملاتی از کاربرد کلمه ارتباط فلسفه و علوم
حکمت متعالیه، مکتب ملاصدرا است که بر پایهٔ وجود و تمایز آن از ماهیت استوار است.این مکتب از لحاظ روش شبیه مکتب اشراقی است یعنی به استدلال و کشف و شهود تواماً معتقد است، ولی از نظر اصول و از نظر استنتاجات متفاوت است. در مکتب ملاصدرا بسیاری از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق، یا مورد اختلاف فلسفه و عرفان، و یا مورد اختلاف فلسفه و کلام برای همیشه حل شده است. فلسفه ملاصدرا یک فلسفه التقاطی نیست، بلکه یک نظام خاص فلسفی است که هرچند روش های فکری گوناگون اسلامی در پیدایش آن موثر بودند باید آن را نظام فکری مستقلی دانست. پس از وی این مکتب توسط علمای مسلمان پرورده شد. پیش از ملاصدرا فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو نبودند، اما ملاصدرا مرز این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود. [نیازمند منبع]
تجارت در امتداد کمربند اقتصادی جاده ابریشم شامل میوه، سبزیجات، دامها، چرم، پوست، غلات، اشیای مذهبی، ابزارآلات هنری، سنگهای قیمتی و فلزات نیز میشد؛ همچنین زبان، فرهنگ، باورهای دینی، فلسفه و علم را نیز دربر میگرفت.
در سال ۱۳۳۱ خورشیدی[کذا، صحیح: ۱۳۲۱ خورشیدی] و پس از پایان دوران دانشسرای عالی، وی برای به انجام رساندن تحصیلات دانشگاهی در رشته فلسفه، وارد دانشگاه تهران شد و در رشتهٔ فلسفه و علوم تربیتی شروع به تحصیل کرد و در سال ۱۳۲۳ خورشیدی و با احراز مدرک فلسفه و علوم تربیتی فارغالتحصیل گردید. در آن زمان در رشته فلسفه و علوم تربیتی، روانشناسی و جامعهشناسی نیز تدریس میشد.
امرسن میگوید: «افلاطون مساوی است با فلسفه و فلسفه مساوی است با افلاطون». راسل مینویسد: «چه بسا که خوانندهای مانند خود من با آنچه افلاطون میگوید مخالف باشد، ولی مسلّما از خواندن آن بیاختیار تکان میخورد.»
آرى چون در آن لحظه فلسفه و حكمت آن سه كار براى حضرت موسى عليه السلام مخفىبود، ولى در پيشگاه با عظمت پروردگار كارى صحيح و مفيد بود.
((در درس امام جزء بهترين شاگردان بود، اگر نگوييم بهترين شاگرد. و در عينحال خود او يك مدرس معروف بود، فلسفه و فقه درس مى داد...))(700)
جنوب شرقی کارخانه یک ساختمان کوچک و ویرانه است که با سنگ آهک قرمز روبرو شده و به طور عامیانه خزانه نامیده می شود. در فرورفتگی در جنوب غربی این خانه، بناهای سنگتراشی بهعنوان محله حکیمها که گمان میرود محل سکونت سه برادر حکیم بوده، بهطور قابل قبولی حفظ شده است. اهل گیلان در کرانه جنوبی دریای خزر، دانش و دانش فلسفه و علوم، لقب حکیم را در دربار اکبر برایشان به ارمغان آورد.
سن آگوستین در اندیشه مسیحت غربی و فلسفه غرب در آغاز دوره قرون وسطایی، فردی تأثیرگذار بود. طی دوره های قرون وسطی و رنسانس ، تاریخ اغلب از منظر مقدس و مذهبی مورد مطالعه قرار می گرفت. حدود ۱۸۰۰ میلادی، فیلسوف و مورخ آلمانی، فریدریش هگل ، فلسفه و رویکرد سکولار را در مطالعه تاریخ ارائه داد.
حلبی ادبیات را بعد از گذراندن دورههای مقدماتی نزد میرزا عبدالجواد نیشابوری معروف به ادیب نیشابوری یا ادیب اول، فرا گرفت. سپس دروس سطح مقدمات فقه و اصول و منطق را نزد محقق، میرزا محمد باقر مدرس رضوی و میرزا جعفر شهرستانی فرا گرفت. سطوح عالی را نزد شیخ محمد نهاوندی و میرزا محمد کفایی (فرزند صاحب کفایه الاصول، آخوند خراسانی) گذراند. وی درس خارج فقه را نزد سید حسین طباطبایی قمی آموخت. همچنین دروس فلسفه را نزد فیلسوف معروف محمد تقی شهیدی (آقابزرگ حکیم) تحصیل کرد و از مدرسین فلسفه در حوزه مشهد شد اما پس از سالها تحصیل و تدریس فلسفه تحت تأثیر نظرات و آراء میرزا مهدی اصفهانی قرار گرفت و از مخالفان فلسفه و تصوف و عرفان مصطلح شد و بهترین تقریر درس استادش میرزا مهدی اصفهانی را نوشت که به تصحیح استاد درآمد و هماکنون در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است. محمود حلبی بیست سال از محضر میرزا مهدی اصفهانی استفاده کرد و از نزدیکترین شاگردان او بود.
جلد ششم با عنوان «دوران تیموریان و صفویان» به چهار دوره مهم تاریخ ایران پرداختهاست و هجده فصل دارد: فصل نخست دربارهٔ جلایریان و مظفریان و سربداران و بررسی حکومت آنان و آخرین حاکمان چنگیزی؛ فصل دوم دربارهٔ حمله تیمور به ایران و هند و سوریه و آناتولی و مرگ تیمور؛ فصل سوم دربارهٔ حیات سیاسی، اقتصادی، بازرگانی، مذهبی و فرهنگی در امپراتوری تیموری؛ فصل چهارم دربارهٔ سلسلههای ترکمانان، خاستگاه آنان، ظهور اوزون حسن و دوره شکوفایی و زوال آققویونلوها؛ فصل پنجم و ششم دربارهٔ دوره صفویان و تشکیلات اداری آنان؛ فصل هفتم و هشتم دربارهٔ تماس اروپاییان با ایران و تجارت در دوره صفویه؛ فصل نهم شامل اوضاع اجتماعی و اقتصادی و نظام مالیاتی در دوران بعد از مغول؛ فصل دهم و یازدهم دربارهٔ علوم دقیقه در دوره تیموریان و علوم ایرانی در روزگار صفویان؛ فصل دوازدهم و سیزدهم دربارهٔ مذهب در دوران تیموریان و صفویان و نهضتهای فکری، فلسفه و کلام در زمان صفویان؛ فصل چهاردهم تا شانزدهم دربارهٔ صنعت نساجی و قالی بافی، معماری تیموریان و صفویان، هنرهای تصویری در دوره تیموری و هنر در دوره صفویان؛ و فصل هفدهم و هجدهم دربارهٔ ادبیات و شعر در زمان تیموریان و ترکمانان و صفویان است. ویراستاران این مجلد لارنس لاکهارت و پیتر جکسون بودهاند. این مجلد در سال ۱۹۸۶ به چاپ رسید. برخی از نویسندگان این مجلد عبارت اند از: ذبیحالله صفا، سیدحسین نصر، احسان یارشاطر، هانس رومر، رونالد فریه، برت فراگنر، بیانکا اسکارچا آمورتی، پیندر ـ ویلسون، گری و آنهماری شیمل.این جلد در فارسی در دو مجلد ترجمه شده است.
و آن فلسفه و اصلهای در وین علم است نه آئین ملک داری