[ویکی فقه] ماهیت ذاتاً اقتضائی نسبت به وجود و عدم ندارد و چنین چیزی نمی تواند نمایانگر واقعیت عینی باشد. همچنین تا مفهوم وجود را حمل بر ماهیت نکنیم، از واقعیت عینی آن سخنی نگفته ایم.در علم حضوری که خود واقعیت عینی، بی واسطه، مورد شهود قرار می گیرد اثری از ماهیت یافت نمی شود.دلایل دیگری نیز برای اثبات اصالت وجود مطرح شده که به تعدادی از آنها در این مقاله اشاره می کنیم. برای اینکه بدانیم که آیا واقعیت عینی همان است که مفاهیم ماهوی از آن حکایت می کنند یا اینکه ماهیات تنها نمایانگر حدود و قالب های واقعیت های خارجی هستند و آنچه حکایت از ذات واقعیت و محتوای قالب های مفهومی آنها می کند مفهوم وجود است که عنوانی برای خود واقعیت به شمار می رود و ذهن به وسیله آن متوجه به ذات واقعیت می گردد و به عبارت دیگر برای اینکه بدانیم ماهیت اصیل است یا وجود راه های مختلفی وجود دارد که ساده ترین آنها تامل در پیرامون خود این مفاهیم و مفاد آنها است. دلایل اصالت وجود هنگامی که یک مفهوم ماهوی مانند مفهوم انسان را مورد دقت قرار می دهیم می بینیم که این مفهوم هر چند بر تعدادی از موجودات خارجی اطلاق می شود و قابل حمل بر آنها است حملی که در عرف محاوره حقیقی و بدون تجوز تلقی می گردد ولی این مفهوم به گونه ای است که می توان وجود را از آن سلب کرد بدون اینکه تغییری در مفاد آن حاصل شود و این همان مطلبی است که فلاسفه بر آن اتفاق دارند که ماهیت از آن جهت که ماهیت است نه موجود است و نه معدوم یعنی نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم الماهیه من حیث هی هی لیست الا هی لا موجوده و لا معدومه و به همین جهت است که هم موضوع برای وجود واقع می شود و هم برای عدم پس ماهیت به خودی خود نمی تواند نمایانگر واقعیت خارجی باشد وگرنه حمل معدوم بر آن نظیر حمل یکی از نقیضین بر دیگری می بود چنانکه حمل عدم بر وجود چنین است. ← دلیل اول در اینجا ممکن است شبهه ای به ذهن بیاید که مبنای اصالت وجود این است که واقعیت عینی مصداق ذاتی وجود است و لازمه اش این است که مصداق بالعرض برای ماهیت باشد یعنی حمل ماهیتی مانند انسان بر افراد خارجیش بالعرض و با واسطه در عروض باشد و اتصاف به چنین مفهومی اتصافی مجازی و قابل سلب است بنابراین باید سلب مفهوم انسان از افراد خارجی صحیح باشد و این چیزی جز سفسطه نیست. ← جواب از شبهه ...
جملاتی از کاربرد کلمه ادله اصالت وجود
سید جلالالدین میری آشتیانی (۱۳۰۴، آشتیان –۳ فروردین ۱۳۸۴، مشهد)، معروف به سید جلالالدین آشتیانی، عارف و فیلسوف اصالت وجودی بود که دارای آثاری در فلسفه و عرفان اسلامی است و توانست در سال ۱۳۵۵ برنده جایزه البرز به عنوان دانشمند برتر شود. وی همچنین از برگزیدگان دومین همایش چهرههای ماندگار در رشته ی فلسفه است.
((حدود)) لازمه موجودات امكانى است و سعه وجودى آنها را معين مى كند لذا ذات لايتناهىخدا از هر حد و تعينى منزّه است . همچنين اوصافى كه دوگانگى وصف و موصوف را بهدنبال داشته باشد به خدا اطلاق نتوان كرد زيرا حضرت باريتعالى (( واحد من جميعالجهات )) است و وحدت حقّه مختص ذات احديت است و اين دقيقه را حكماى شيعه بخصوص معتقدين به اصالت وجود به خوبى مبرهن ساخته اند:
بررسى حكم زن و مرد، گاهى بر محور اصالت ماده و انحصار هستى در آن ، و بر مداراصالت حس و حصر معرفت در احساس و تجربه حسى ،شكل مى گيرد و گاهى بر محور اصالت وجود تشكيكى جامع ماده و مجرد و عدم انحصارهستى در ماده و بر مدار اصالت علم و گسترده معرفت در احساس وتخيل و توهم و تعقل و شهود قلب و عدم حصر آن در حس و تجربه حسى سامان مى پذيرد.
وى با خذ مقدمه اصالت وجود گويد: حقيقت وجود كه عين خارج و متن واقع است ، حقيقت مرسلهاى است كه عدم و نيستى بر او ممتنع است و قهرا اين حقيقت واجب الوجود بالذات است زيراكه عدم آن ممتنع است پس حقيقتى كه وجودش حتمى و عدم آن ممتنع است واجب بالذات استالبته براى مدقق انديشمند روشن است كه برهان صديقين صدرايى با حذف بعضىمقدمات به برهان صديقين جناب حاجى ، ارتقاء وجودى پيدا كرده است زيرا اگر دربرهانى مقدمات بيشترى اخذ شود نيازمند به مونه بيشترى است لذا در بيان جنابملاصدرا چند مورد ديده شده كه به بحثهاى قبلى اثبات آن مقدمات را ارجاع داده است ولىدر بيان حاجى از متن واقع به خود آن راه پيدا كرده است .
اين مذهب اصالت است كه پاره اى مسلمان نما به سوى آن گرائيده اند، و در نتيجه گفتهاند: معارف دينى نميتواند مخالف با علم باشد، و علم ميگويد اصالت وجود تنهامال ماده و خواص محسوس آنست ، پس در دين و معارف آن هم هر چه كه از دائره مادياتبيرون است ، و حس ما آنرا لمس نميكند، مانند عرش ، و كرسى ، و لوح ، و قلم ، وامثال آن بايد به يك صورت تاءويل شود.
حكما گفته اند كه ميان فعل و فاعلش كه عنوانمعلول و علت را دارند سنخيتى وجودى و رابطه اى ذاتى است كه با آن رابطه وجودعمل طورى جلوه مى كند كه گويا يك مرتبه نازله و درجه اى پائين تر از وجودفاعل است ، همچنين يعنى سنخيت و رابطه مذكور و به عكس وجودفاعل را چنان جلوه مى دهد كه گويا مرتبه عاليه اى از وجودفعل است ، بلكه بنابر اصالت وجود و تشكيك آن نيز، مطلب از همين قرار است .
هر انسانی که پا به عرصهٔ جهان میگذارد دارای ویژگیهای ژنتیکی خاص و پیرامون منحصر به آن فرد است که در نتیجه این عوامل دارای شخصیت (آگاهی) منحصر به فرد میباشد، پس به خودی خود ارزشمند است. در اینجا اشاره به تقدم وجود انسان بر ماهیت او شده و در حوزه اخلاق ارزش انسان از عملکرد او جدا شدهاست. در اینجا است که ژان پل سارتر مینویسد: «تمامی یک انسان از تمامی انسانها ساخته شده و برابر همهٔ آنها ارزش دارد و ارزش هر یک از آن همه با او برابر است.» و اکنون باید پاسخ این پرسش هم داده شود که در حالی که یک گربه هم وقتی به دنیا میآید منحصربهفرد است. پس چرا اصالت وجود گربه را مورد اهمیت قرار نمیدهیم؟ در پاسخ به این پرسش یک بار باید به پروژهٔ دکارتی و بار دیگر به روانکاوی وجودی فرانتس برنتانو رجوع کنیم. دکارت بر این باور بود که توانایی انسان در گزینش به دلایل مختلف به معنای آفرینندگی انسان است. این آفرینش یعنی پدیدآوردن یا پی بردن به چیزی تازه که دارای ارزش والایی است. از سوی دیگر برنتانو در روانکاوی وجودی به این نتیجه میرسد که آگاهی گربه همیشه از ابژههای بیرونی است. ولی انسان علاوه بر ابژههای بیرونی بر خود نیز آگاه است که این آگاهی باعث تمایز او از سایر موجودات میشود.
اگزیستانسیالیسم، یا هستیگرایی، یا اصالت وجود، برتر بودن وجود از ماهیت (به انگلیسی: Existentialism) مبدأ شناخت این فلسفه انسانِ خودآگاه است. برایناساس انسانِ خودآگاه شالودهٔ اگزیستانسیالیسم است.
پس از انکار و رد سفسطه و اثبات مشترک معنوی بودن وجود، بحث اصالت وجود مطرح میشود. مطابق اصالت وجود، وجود اشیاء است که واقعیت دارد و اثر گذار و اثر پذیر است نه ماهیت آنها.
بدرستيكه خداى تعالى نهال وجود پيامبر آن را متفاوت متفرق آفريد، ولى درخت وجود من راجداگانه ، واحد، و منحصربفرد خلق فرمود. من خوداستقلال دارم ، كسى در اصالت وجود من شريك من نيست ، مناصل آن درختم ، على (سلام الله عليه )، ساقته آن ، فاطمه (ع ) لقاح (مايه بارورى آن )و حسن (ع ) و حسين (ع ) ميوه هاى درخت وجود من هستند، هر كس شاخه اى از شاخه هاى آن درخترا دستاويز خود كند نجات يافته است و هر كس از آن دور شود به گمراهى افتد و اگربنده اى از بندگان خدا سه هزار سال بين صفا و مروه خدا را عبادت كند ولى صحبت ماپنج تن را درك نكرده باشد خداى تعالى او را به رو در آتش افكند، سپس پيامبر اكرم(ص ) اين آيه را تلاوت فرمود: