[ویکی فقه] احمد بن سلمه اصفهانی، از محدّثین اصفهان بوده است. احمد بن سلمه، از محدّثین اصفهان است، و حافظ ابونُعیم اصفهانی او را «شیخ صالح» دانسته است. از صالح بن مهران روایت می کند. جعفر بن احمد بن فارس از وی نقل حدیث می نماید. اصفهانی، حافظ ابونعیم، ذکر اخبار اصفهان، ج۱، ص۹۶. ۱. ↑ اصفهانی، حافظ ابونعیم، ذکر اخبار اصفهان، ج۱، ص۹۶. مهدوی، سید مصلح الدین، اعلام اصفهان، ج۱، ص۴۱۶. ...
جملاتی از کاربرد کلمه احمد بن سلمه اصفهانی
روایت است که پیش از اسارت امین، یکی از یارانش که احمد بن سلام نام داشت را اسیر نمودند که پس از پرسش از او دربارهٔ امین، وی اظهار بیاطلاعی نمود.
حديث : 14 حدثنا احمد بن الحسن القطانقال حدثنا عبدالرحمن بن ابى حاتم قال حدثنا الحجاج بن حمزهقال حدثنا يزيد قال اخبرنى صدقه الدقيقىقال حدثنا ثابت عن انس قال سئل رسول الله صلى الله عليه و آله اى الصيامافضل قال شعبان تظيما لرمضان .
در این هنگام نبردی میان «لشکری» و «احمد بن کیغلغ» در شهر اصفهان در جریان بود که نهایتاً احمد بن کیغلغ در آن پیروز شد؛ ولی خلیفه حکومت اصفهان را به مظفر بن یاقوت سپرد. در ذیالحجه ۳۲۱ هجری مرداویج لشکری به سمت آن شهر روانه کرد و به سادگی اصفهان را فتح کرد، سپس همراه با سپاه چهل الی پنجاه هزار نفرهٔ خود وارد آن شد و در قصر «احمد بن عبدالعزیز ابی دلف عجلی»، که برایش مهیا کردهبودند، بر تخت نشست و سپاهیانش با مردم بدرفتاری کردند. عدهای از مردم اصفهان برای شکایت به پایتخت رفتند ولی خلیفه وقعی ننهاد. پس از این تا چهار ماه خلیفه در قبال حمله سکوت کرد و پس از آن ضمن تعیین محمد بن یاقوت به حکومت اصفهان، به مرداویج دستور داد که اصفهان را تخلیه نماید تا حکومت ری و جبال را به او واگذار کند و از جمله دوستان خلیفه شود و نامش از لیست سرکشان خارج شود. این نامه نشان میدهد دستگاه خلافت دوباره مرداویج را یک سردار شورشی دانسته و نه تنها حکومتش بر اصفهان را به رسمیت نشناخته بلکه او را تهدید کرد که در صورت تخلیه نکردن اصفهان، همان شهرهای قبلی را هم از او پس میگیرد. مرداویج در پاسخ سریعاً شهر را از نیروهای خود خالی کرد و حتی منتظر نماند که شهر را به حاکم بعدی تحویل دهد. در نتیجه اصفهان ۱۷ روز بدون حکمران بود. تا این که در جمادیالاول ۳۲۲ هجری خلیفه به قتل رسید و مرداویج مجدداً به اصفهان بازگشت. مشخص نیست که خلیفه بعدی، الراضی بالله، با مرداویج چگونه رابطهای داشته.
دكتر احمد محمود صبحى تحقيق جالبى در اين راستا دارد كه خلاصه اى از گفتار او را در اينجا ذكر مى نماييم ، او بعد از نقل حديث غدير از ابن حجر،(231) و طبرانى و حاكم(232) ، و احمد بن حنبل گويد
87- احمد بن حنبل شيبانى ، يكى از چهار اماماهل تسنن است . وى از ايرانيان عرب نژاد است و درسال 241 درگذشت .
630- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 9، ش 19. ميزان الحكمة ، ج 5، ص 192،همچنينرواياتى ديگر در وسائل الشيعه ، ج 11، ص 10 و 12. ترجمه ثوابالاعمال ، ص 682. مسند احمد بن حنبل ، ج 8، ص 362، ش 22605. صحيح مسلم ، ج13،ص 29.
احتمال اينكه اين دو شخص ، غير از آن دو شخص باشند، بعيد است واحتمال غلط در نسخ آن دو كتاب نيز بعيد و تحقيقحال در علم رجال است و ظاهر اين است كه ذكر نكردن او دو باب معظم ديگر را به جهت دركنكردن او بود زمان ايشان را، چه اسدى مذكور، كسى است كه احمد بن محمّد بن عيسى از اوروايت مى كند.
قبل از شروع در ترجمه لازم است تنبيه بر نكته اى و آن ، آن است كه مراد از ناحيه ،درست معلوم نشده و در كلام احدى نديدم كه متعرّض آن شود جز شيخ ابراهيم كفعمى درحاشيه مصباح در فصل سى وششم گفته كه : ناحيه هر مكانى است كه صاحب الامر عليهالسلام در آنجا بود در غيبت صغرى و وكلاء تردد مى كردند در آنجا در نزد آن جناب ومستندى ذكر نكرده ولكن از بعضى اخبار مى شود استفاده كرد، چنانكه على بن حسين مسعودىدر كتاب (اثبات الوصية ) روايت كرده كه امر فرمود ابومحمّد امام حسن عسكرى عليهالسلام والده خود را كه حجّ كند در سنه 259 و او را خبر كرد به آنچه به آن جناب خواهدرسيد در سنه شصت و حاضر نمود حضرت صاحب عليه السلام را. پس به او وصيّت كردو تسليم نمود به آن جناب اسم اعظم را و مواريث و سلاح را و بيرون رفت مادر ابى محمّدعليه السلام با حضرت صاحب عليه السلام به سوى مكّه و ابو على احمد بن محمّد بنمطهّر متولى بود آنچه را كه وكيل به آن محتاج بود.
88- احمد بن عبيدالله از طرف خليفه وقتمسئول اخذ خراج قم بود.