احمال و اثقال
معنی کلمه احمال و اثقال در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه احمال و اثقال
در جلد عاشر بحار (طبع كمپانى ) و غير آن مروى است كه چون يزيد خواستعيال الله را روانه مدينه نمايد اموال و اثقال و عطايا را بر زبر هم نهاد... تا آنجا كهگويد: آنگاه روى به مدينه نهادند، چون ديوارهاى مدينه نمودار گرديد، ام كلثوم بادلى پر ا اندوه سيلاب اشك از ديده جارى ساخته به قرائت اين مرثيه پرداخت و زمين وآسمان را منقلب ساخت
چون نامه ابن زياد به يزيد رسيد و از مضمون آن مطلع گرديد در جواب نوشت كه سرهارا با اموال و اثقال ايشان به شام بفرست .
امـّا از آن سـوى ، چـون اين خبر به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد با اصحابدر ايـن بـاب مـشـورت فـرمـود، سـلمـان رضـى اللّه عـنـه عـرض كرد كه در ممالك ما چونلشـكـرى انـبـوه بـر سر بلدى تاختن كند از بهر حصانت گرد آن شهر را خندقى كنند تاروى جـنـگ از يـك سـوى بـاشـد، حضرت سخن او را پسنديد اصحاب را امر به حَفْر خندقفرمود. هر ده كس را چهل ذَرْع و به روايتى ده ذرع بهره رسيد و پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و سلّم نيز با ايشان در حفر خندق مدد مى فرمود تا مدت يك ماه كار خندق را به پايانرسانيدند و طُرق آن را بر هشت باب نهادند و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمانداد تـا در هـر باب يك تن از مهاجر و يك تن از انصار با چند كس از لشكر حارس و حافظبـاشـنـد و حـصـار مـديـنـه را نـيـز اسـتـوار فـرمـوده زنـان و كـودكـان را بـااموال و اثقال جاى دادند سه روز پيش از آمدن قريش اين كارها به نظام شد.
پس از آن آتش بدان قریه زدند و اموال و اثقال ایشان را غارت کردند چون خبر قتل آقا عبدالله و غارت افرا معرض شاهنشاه افتاد، شاهزاده مهدیقلیمیرزا را به قلع آنها مأمور ساخت ملاحسین و حاجی محمدعلی از حالت آن لشکر آگهی یافتند بابیهٔ از جان گذشته به عزم شبیخون طریق واسکس پیش گرفتند آتش در آن سرای انداخته تمامت آن عمارت با بهاربندی که یک طرف آن بود و عمارت حسینیه که در جنب آن بوده با جماعتی که در آن جاها مسکن داشتند، یکسره بسوختند و بعضی را هم کشتند و جسد ایشان را در آتش افکندند و جماعتی از تفنگچیان اشرف، در کنار لشکرگاه سنگری ساخته بودند گلوله بر سینهٔ ملاحسین آمده پس جسد او را در زیر دیوار مرقد شیخ طبرسی، با جامه و شمشیر به خاک سپردند چون مدت محاصرهٔ قلعه شیخ طبرسی وجلادت جماعت بابیه به چهار ماه کشید، شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکر ی خونخوار به جانب مازندران روان شود پس از این واقعه، دیگر در قلعهٔ شیخ طبرسی برگ درخت و علف زمین و استخوان و چرم تمام شد و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیه زنهار طلبیدند سعیدالعلما و دیگر اهالی بر قتل حاجی محمدعلی و بزرگان بابیه فتوی دادند و گفتند بازگشت ایشان در شریعت مقبول نباشد و تمام را در سبزه میدان بارفروش مقتول ساختند.