[ویکی فقه] ابن سبیل در لغت به معنای رهگذر، ره رو و مسافر است و در اصطلاح به مسافری گفته می شود که در راه مانده و زاد و توشه مسافرت ندارد. احسان به ابن سبیل لازم و ضروری است:... و بالولدین احسنا... و ابن السبیل... علت احسان به ابن سبیل لزوم احسان به ابن سبیل برای اطاعت از خداوند و به دور از تکبر و فخرفروشی:واعبدوا الله و لاتشرکوا به شیـا... و بالولدین احسنا... و ابن السبیل... ان الله لایحب من کان مختالا فخورا. (جمله «و اعبدوالله...» بیان توحید عملی است برای همین، پس از آن جمله تعلیلیه «ان الله لایحب...» آمده تا بفهماند بخیل و ریاکار که در آیه ۳۷ و ۳۸ ذکر شده شرک عملی دارند. نتیجه این که احسان به ابن سبیل اگر در جهت رضای خداوند باشد توحید عملی است و گرنه شرک عملی خواهد بود.) ثمره احسان به ابن سبیل احسان به ابن سبیل، زمینه جلب محبت الهی:... و بالولدین احسنا... و ابن السبیل... ان الله لایحب من کان مختالا فخورا. (مفهوم «ان الله لایحب من کان مختالا فخورا» این است که خداوند، غیرمتکبر و غیرفخرفروش را دوست دارد که به قرینه مقابله، مقصود، احسان کننده است.)
جملاتی از کاربرد کلمه احسان به ابن سبیل
بدان كه خداوند را زير عرش سايه رحمتى است كه جا نمى گيرد در آن سايه مگر كسىكه نيكى و احسان به برادر دينى خويش كند و او را از اندوه برهاند ووسائل شادمانيش را فراهم كند، اينك آورنده نامه از برادران تو است و السلام .)
شدندی به افتادگان دستگیر نمودندی احسان به برنا و پیر
مصاديقى از ميثاق و پيمان مزبور كه در اين آيه مطرح شده عبارت است از: 1. پرستش خدا و دورى از هرگونه شرك . 2. احسان به والدين ، خويشاوندان ، يتيمان و مساكين . 3. گفتار نيك و معاشرت نيكو با همه مردم و اقوام و ملل . 4. برپاداشتن نماز. 5. پرداختن زكات .
گه گهی نیز میکن احسانی گرچه تحسینت هست ز احسان به
دستور هم معلوم است كه چيست ، [خداوند] از چه خوشش مى آيد، از چه بدش مى آيد: از آزاربه غير حقّ بدش مى آيد؛ از احسان به حقّ در جايش خوشش مى آيد، همه اينها را مى داند و ماهم مى دانيم كه او اين دستور را داده و اينها را مى داند و مى بيند، آيا اين كار [ها] را مىكنيم ؟
3 در كنار توحيد، احسان به والدين مطرح است . (لاتعبدوا... وبالوالدين احسانا)
براساس ظاهر آيه كه تعبير به احسان دارد و نيز ظاهر (واتوا الزّكوة ) كه جداگانه در ذيل آيه ذكر شده ، مراد از احسان به يتيم و مسكين پرداخت زكات به آنان نيست ؛ بنابراين ، كسى كه زكات هم بده كار نباشد، ماءمور احسان بر يتيم و مسكين است ؛ هرچند اين امر طبق موارد گونه گون متفاوت است ؛ به طورى كه گاهى مستحب و زمانى واجب است و وجوب آن نيز گاهى عينى و گاهى كفايى است . توضيح اين كه ، در صورتى كه واجب عينى است كه تنها او به وضع نابسامان يتيم و مسكين آگاه باشد اى فقط او قادر بر تاءمين نياز آنان باشد و در صورتى واجب كفايى است كه ساير متمكنان نيز از وضع آنان با خبر باشند و بتوانند يتيم را سرپرستى و مسكين را تاءمين كنند.
چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است ، پس عاقل غافل از اين معنى نباشد و دائم به فكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آن جاملك باقى و سرا ابدى است ؛ لذا به كار عمل و معرفت وعمل صالح و احسان به خلق كه ذخيره و توشه سفر آخرت است مى پردازد و در كلمهديگر فرمودند: ثواب العلم يخلدك ولا يبلى و يبقك و لا يفنى ؛ لباس علم وتقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در عالم بقا بر تن توست و هرگزفانى نگردد.
در اين آيات از داستان يحيى به داستان عيسى (عليه السلام )نقل كلام شده ، و ميان اين دو داستان شباهت تمامى هست ، چون ولادت هر دو بزرگوار بهطور خارق العاده صورت گرفته و اين هر دو در كودكى حكم و نبوت داده شدند، او هم خبرداد كه ماءمور به احسان به مادر شده و جبار و شقى نيست و بر خود در روز ولادتش و روزمرگ ش و روز مبعوث شدنش سلام داده اين نيز همين مطالب را گفته و قرآن از وى نيزنقل كرده ، و شباهت هاى ديگرى نيز داشته اند، و يحيى (عليه السلام ) نبوت عيسى (عليهالسلام ) را تصديق كرده و به وى ايمان آورد.
می نماید کاسه در یوزه گوش خلق را هر که صائب قانع از احسان به تحسین می شود
رهروم مقصد امکان به خراسان یابم تشنهام مشرب احسان به خراسان یابم
اصمعی گوید: با کریمی آشنایی داشتم که همواره به توقع کرم و احسان به در خانه وی می رفتم، یک بار به در خانه وی رسیدم دربانی نشانده بود، مرا منع کرد از آن که بر وی درآیم. بعد از آن گفت: ای اصمعی! این سبب منع کردن من از درآمدن بر وی تنگدستی و ناداریست که وی را پیش آمده است. من این بیت را بنوشتم:
میرسد احسان به هرکس قابل احسان شود تنگدستان را وسایل گر نباشد گو مباش
گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف
سخای او که ز احسان به منعم و مفلس هر آنچه داد بری از فتور و نقصان داد
مؤ لف : اين روايت خالى از اشكال نيست ، اولا براى اينكه جمله ( و ان جاهداك على انتشرك بى ... ) در ذيل آيه ( و وصينا الانسان بوالديه ) قرار دارد كه سياقش بااينكه در باره شخص معينى و جهت خاصى نازل شده باشد منافات دارد، علاوه بر اينكه درذيل آيه ( قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ان لا تشركوا به شيئا و بالوالديناحسانا... ) گفتيم كه دستور احسان به پدر و مادر از احكام عامه است كه اختصاص بهاين شريعت و آن شريعت ندارد.
چون تو در احسان به من رغبت نمائی آنچنان طبع من درشان تو مدحت سراید اینچنین
براساس ظاهر آيه كه تعبير به احسان دارد و نيز ظاهر (واتوا الزّكوة ) كه جداگانه در ذيل آيه ذكر شده ، مراد از احسان به يتيم و مسكين پرداخت زكات به آنان نيست ؛ بنابراين ، كسى كه زكات هم بده كار نباشد، ماءمور احسان بر يتيم و مسكين است ؛ هرچند اين امر طبق موارد گونه گون متفاوت است ؛ به طورى كه گاهى مستحب و زمانى واجب است و وجوب آن نيز گاهى عينى و گاهى كفايى است . توضيح اين كه ، در صورتى كه واجب عينى است كه تنها او به وضع نابسامان يتيم و مسكين آگاه باشد اى فقط او قادر بر تاءمين نياز آنان باشد و در صورتى واجب كفايى است كه ساير متمكنان نيز از وضع آنان با خبر باشند و بتوانند يتيم را سرپرستى و مسكين را تاءمين كنند.
بى ترديد عقوق والدين حرام و از معاصى بزرگ ، و احسان به والدين داراى اهميت ويژه اى است ؛ خصوصاً با توجه به اين كه در آيه مورد بحث ، دستور احسان به والدين در كنار فرمان توحيد عبادى قرار گرفته است .
در خور احسان به سایل ظرف می بخشد کریم سهل باشد گر سبوی ما درین دریا شکست