[ویکی فقه] احبار به حقانیت تغییر قبله واقف بودند اما آن را انکار می کردند. ۱. واقف بودن احبار به حقانیت تغییر قبله از بیت المقدس به مسجدالحرام: قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضـیها... وان الذین اوتوا الکتـب لیعلمون انه الحق من ربهم....بنابر یک احتمال، مقصود از «الذین اوتوا الکتاب» عالمان یهود است. ۲. کتمان حقانیت تغییر قبله از سوی احبار: قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضـیها... و ان الذین اوتوا الکتـب لیعلمون انه الحق من ربهم وما الله بغـفل عما یعملون.
جملاتی از کاربرد کلمه احبار و تغییر قبله
مجلس هر دو رکن را خوانند کعب احبار و کعبهٔ اخبار
O اطاعت بى قيد و شرط از احبار و راهبان ، نوعى پرستش آنان است و امام صادقعليه السّلام فرمود: ((مَن اطاعَ رجلاً فى معصية اللّهِ فقد عَبَدَه )) هر كس در راه معصيت خدا،از ديگرى پيروى كند، او را پرستش نموده است .(193)
در آيات قبل از لجاجت بنى اسرائيل سن گفته شد و در اين دو آيه مى فرمايد: چگونه مى توان از آنان چنين انتظارى داشت ، در حالى كه آنان از دو گروه خارج نيسنتد: يا بى سوادانى هستند كه كوركورانه از احبار و رهبان خود تقليد مى كنند و جز احاديث مجعول و بى اساس چيزى نمى دانند و در اعتقاد خود تنها بر ظنّ و حدس غيعلمى تكيه مى زنند، يا عالمانى هستند كه از راه جعل و تحريفِ كتاب ، براى كسب متاع اندك دنيا بازاريابى مى كنند.
و اما اينكه گفتيم جمله (و يصدون عن سبيل الله ) توضيح جمله (و لا يدينون دين الحق) است ، و آن نكته اين بود كه گفتيم اين اوصاف در مقام بيان اين جهت است كه صفات واعمال احبار و رهبانان مايه فساد جامعه انسانى است ، و سد راه حكومت عادله دينى است ، ونمى گذارد آن حكومت بغرض و هدفش كه همانا اصلاح مردم و بوجود آوردن جامعه زندهفعال و رسانيدن افراد آن به سعادت فطريشان استنائل شود.
نيرنگ احبار و رهبان اسرائيلى تنها در تحذير توده مردم از اسلام نبود تا برنامه آناندر تلبيس حق به لباس باطل و در كتمان حق خلاصه شده باشد، بلكه آنها ترغيبجمهور به نحله باطل و ملت كاسد خود را بر عهده داشتند و براى آن كار به تلبيسباطل به لباس حق دست مى زدند. بنابراين ، تبه كارى سران بنىاسرائيل گذشته از كفر شخصى و كتمان حق ، هم تلبيس بود و همتسويل ؛ يعنى هم حق را به لباسباطل مى پوشاندند تا كسى به آن گرايش پيدا نكند و همباطل خود را به لباس حق مى آراستند تا توده اسرائيلى از آن نگريزند.
از كعب الاحبار پرسيدند كه ذوالقرنين كه بوده ؟ گفت :قول صحيح نزد ما كه از احبار و اسلاف خود شنيده ايم اين است كه وى از قبيله و نژادحمير بوده و نامش صعب بن ذى مرائد بوده ، و اما اسكندر از يونان و از دودمان عيصوفرزند اسحاق بن ابراهيم خليل (عليه السلام ) بوده . ورجال اسكندر، زمان مسيح را درك كردند كه از جمله ايشان جالينوس و ارسطاطاليس بودهاند.
مسلمانانيكه آنروز فرمان غيرمشروع معاويه را بموقع اجراء گذاردند و بدستور او كهمخالف امر الهى بود عمل نمودند همانند آن گروه ازاهل كتاب بودند كه احبار و رهبانشان حلال خدا را حرام ، و حرام خدا راحلال ميكردند و آنان كوركورانه اطاعت مينمودند و ناآگاه بشرك گرايش مى يافتند.
از اين بيان روشن مى شود كه مراد از (بعضهم ) همان گروه متوسط يا منافق و مقصود از (بعض ) احبار و رهبان يا زمامداران فكرى و اجتماعى ديگر يهود است .
در دوره تحريف عقايد موسى و عيسى عليهما السلام ، برخى از رهبان و احبار و ديگرجاهلان دين پاك ابراهيم را به عقايد تحريف شده يهود و نصارى نسبت مى دادند كه قرآنصريحا هر گونه انتسابى را نفى و نهى مى كند.
درس نخوانده ها و بى سوادان از بنى اسرائيل از كتاب خدا، يعنى تورات آگاهى ندارند. آنان كوركوردانه از احبار و رهبان تقليد كرده ، جز احاديث مجعول و كتاب محرّف چيزى نمى دانند و در اعتقاد خود تنه بر ظن و حدس غيرعلمى تكيه مى زنند؛ ا زاين رو نمى توان به حق پذيرى آنها اميد بست و از آنان توقع ايمان داشت .
چـنـانـكـه بـارها در قرآن مجيد، در مورد شيطان ، يا احبار و علماى يهود آمده كه (گروهىعبادت شيطان مى كنند) (يس - 60) و درباره يهود مى گويد: