[ویکی فقه] احاطه امر الهی (قرآن). تمام موجودات در اوامر تکوینی احاطه امر الهی هستند. تمام موجودات، متعلق و مقهور اوامر تکوینی خداوند هستند:ان ربکم الله الذی خلق السمـوت والارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش یغشی الیل النهار یطـلبه حثیثا والشمس والقمر والنجوم مسخرت بامره الا له الخلق و الامر... «پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوران ) آفرید سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت با (پرده تاریک) شب، روز را می پوشاند و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است!» آفرینش زمین و آسمان خداوند مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالی آفریده است، هر چند این دورانها گاهی به میلیونها یا میلیاردها سال بالغ شده است و علم امروز هیچگونه مطلبی را که مخالف این موضوع باشد بیان نکرده است.این دورانهای ششگانه محتملا به ترتیب ذیل بوده است:۱- روزی که همه جهان به صورت توده گازی شکلی بود که با گردش به دور خود از هم جدا گردید و کرات را تشکیل داد.۲- این کرات تدریجا به صورت توده مذاب و نورانی و یا سرد و قابل سکونت در آمدند.۳- روز دیگر منظومه شمسی تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد.۴- روز دیگر زمین سرد و آماده حیات گردید.۵- سپس گیاهان و درختان در زمین آشکار شدند.۶- سرانجام حیوانات و انسان در روی زمین ظاهر گشتن. یگانگی رب العالمین پروردگار همه عالم یکی است، و تدبیر همه امور بدست او است، بنا بر این، شکر او و خضوع در برابرش بر همه واجب است. و این یگانگی رب العالمین را به دو طریق تاکید می نماید:یکی از این راه که خدای تعالی کسی است که آسمان ها و زمین را آفریده و امور آن را به نظام احسنی که جمیع اجزاء و اطراف آن را به هم مرتبط می سازد تدبیر می نماید، پس او به تنهایی رب العالمین است.یکی هم از این راه که خدای تعالی آن کسی است که برای جمیع خلایق روزی فراهم نموده و انواع میوه ها و غلات و هر رزق دیگری را به عجیب ترین و لطیف ترین وجهی آفریده، و این خود دلیل بر این است که پروردگار دیگری برای عالم نیست.
جملاتی از کاربرد کلمه احاطه امر الهی
احمدی میانجی از محققان شیعه با استناد به روایتها و گزارشهای متعدد، نزول این آیه را در شأن علی بن ابیطالب دانستهاست که پیامبر اسلام «عبارت الذین آمنوا» را در این روایتها بر او تطبیق کردهاست. بنا به گفته او، از میان منابع اهل سنت که این مطلب را گزارش کردهاند میتوان به شواهد التنزیل، تفسیر طبری و تفسیر فخر رازی و از منابع شیعه نیز به کتابهایی چون تلخیص الشافی، غایة المرام و تفسیر المیزان اشاره کرد. بر اساس گزارش احمدی میانجی، ولایتی که در این آیه مورد اشاره قرار گرفتهاست؛ از آنِ خداست — به معنای وجوب اطاعت و حرمت مخالفت با خدا — و این ولایت برای پیامبر و گروهی از مؤمنان که دارای ویژگیهایی مشخص شده در همین آیه هستند، تلقی شدهاست. در همین راستا، اعتقاد شیعیان امامیه بر این است که ولایت مطلق تکوینی و تشریعی تنها از آنِ خداست و عقیده به صحت چنین ولایتی برای پیامبر اسلام و اولی الامر تنها و تنها به جعل و امر الهی امکانپذیر است.
اوسیخش یکی دیگر از کارشکنان نامبرده شده در گاتها در هیچ بندی به تنهایی ذکر نشدهاست ولی در همان در کنار کرپان و کاویان نام وی ذکر شدهاست که بند مورد نظر قبلاً آورده شد. کرپها نیز به تنهایی در هیچ بندی ذکر نشدهاست ولی در هات ۳۲ بند ۱۵ در کنار کرپانها نقل شدهاست. در این بند آمده «به راستی که کرپها و کرپانها (کسانی به امر الهی گوش شنوایی نداشتند و جلال و بزرگی خداوند را نادیده میگرفتند یا به عبارت دیگر کوران و کران عمد که حاضر به شنیدن حقیقت نبودند) سرانجام به دست همان کسانی که (منظور سرایندگان کلام مقدس و هواخواهان راستی) از آنها سلب آزادی کردهاند شکست خورده و تباه خواهند گشت و آنان که از نعمت آزادی محروم بودهاند در پرتو دو بخشش ایزدی (کمال و جاودانی) از سرای منش پاک یا بهشت بهره خواهند برد.»
سابق بر این مردم تصور میکردند که یک نفر یا جماعت باید صاحب اختیار مطلق عموم ناس باشد و امور ایشان را هر طور میخواهد و مصلحت میداند اداره کند و مردم حق ندارند در اداره امور خودشان مداخله و چون و چرا نمایند. حتی در بعضی ممالک سلاطین مدعی بودند که من جانب الله هستند و به این واسطه امر ایشان امر الهی و واجب الاطاعه است… اما حالا متجاوز از صد سال است که حکما و دانشمندان بلکه اکثر عوام از این رای برگشته و معتقد شدهاند که هیچ وقت یک نفر یا یک جماعت حق ندارد صاحب اختیار یک قوم و یک ملت بشود و صاحب اختیار ملت باید خود ملت باشد و امور خویش را اداره کند.
" … پس از کتاب ایقان که مخزن حقایق اسرار الهیّه و مکمن معارف بدیعهٔ رحمانیّه است مجموعهٔ جواهر آسای کلمات مبارکهٔ مکنونه را باید یاد نمود. این درّ معانی ولآلی حکمت یزدانی که در اوقاتی که حضرت بهاءالله در کنار دجله مشی میفرمودند و در دریای توجّه و تفکّر غوطهور بودند از لسان اطهر به لغت فارسی و عربی نازل، بدواً به مناسبتِ "صحیفهٔ مخزونهٔ فاطمیّه" که به اعتقاد شیعیان باید یوم ظهور نزد قائم موعود موجود باشد به همین نام موسوم گردید. صحیفهٔ مذکوره صحیفهای بود که جبرئیل به امر الهی برای حضرت فاطمه آورد و حضرت علی علیه السّلام آن را کتابت فرمود و تلاوتش در احیانی که آن مخدّرهٔ کبری از رحلت پدر بزرگوار غرق در دریای احزان و تأثّرات شدیده بود مایهٔ تسلّی و تشفّی خاطر مبارکش میگردید.
تئولوژی (Theology) در انگلیسی از واژهٔ یونانی ثئولوژیا (θεολογία) مشتق شدهاست. خود واژه ثئولوژیا از ثئوس (Θεός), به معنای خدا و لوژیا (-λογία), به معنای گفتهها و حکمتها و اندرزها بکار میرفتهاست. لوژیا با واژه لوگوس مرتبط است است که به معنای واژه، گفتار یا استدلال است. این واژه پس از آن به لاتین به صورت ثئولوژیا (theologia) و وارد زبان فرانسه به صورت ثئولوژی (théologie) میشود. معنایی که این واژه در انگلیسی دارد بخش اعظمی از آن معنا مربوط به معادلهای لاتین و یونانی است که در کاربردهای مسیحی پدرشناسی یا پدرشناسی (پاتریولوژی) و تاریخ الهیات مسیحی بکار رفتهاست. به نظر میرسد اولین کسی که واژه الهیات را بکاربرده، افلاطون در رسالهٔ جمهوریت است که واژه میتولوژی (θεολογία) را در دهان سقراط گذاشتهاست. ارسطو فلسفه نظریه را به سه بخش ریاضیات، طبیعیات یا فیزیک و الهیات تقسیم کرد. نزد ارسطو، الهیات مطابق با متافیزیک بود که در مورد گفتار درباب الوهیت بود. منابع رواقی همچون مارکوس وارو بیان میکنند که میتواند سه نوع گفتار و بحث در باب امر الهی را از هم متمایز کرد: میتولوژی که در ارتباط با اسطورهها و خدایان یونان بودهاست، عقلانی که مربوط به تحلیل فلسفی خدایان و جهانشناسی است، و مدنی که در باب آداب و رسوم دینی عام است.
از نظر بسیاری از رهبران مسیحی، رویکرد غالب در الهیات سیاسی رویکرد بقا است. بسیاری از مسیحیان عرب خود را وارث میراث غنی مسیحی میدانند که وجود آنها بهواسطهٔ ناآرامیهای منطقهای و آزار و اذیتهای مذهبی تهدید میشود. هدف اساسی در سیاست آنها بقا است، که همین امر الهیات سیاسی آنها را از هم متمایز میسازد.
کاربرد دوم) اینکه، دین واحدی از طرف خداوند آمده که چهرههای مختلفی دارد؛ مسیحیت، یهودیت و اسلام به معنای خاص، همه ادیان، چهرههای یک حقیقت هستند. اختلاف در جوهر ادیان نیست بلکه در فهم دین است. کسانی به گونهای آن امر الهی را فهمیدند و یهودی شدند، عدهای دیگر، به شکلدیگری فهمیدند و مسیحی شدند و کسانی، به شکلدیگری فهمیدند و مسلمان شدند. نباید بگوئیم که این مذهب، درست است و آن نادرست. یا این دین درست است و دیگری نادرست. اصلاً این بحثها، جایی ندارد. برای اینکه هر کس، طبق ذهنیت و شرایط خود، درکی از این واقعیتدارد. آنچه در اختیار ماست، فهمهای مختلفی است که به صورت قاطع نمیتوان ادعا کرد که کدام بهتر یا درست است. البته با یک قرائنی میتوان فهمی را بر فهم دیگر ترجیح داد. ما صراط مستقیم نداریم بلکه صراطهای مستقیم داریم. این پلورالیسم: یعنی پذیرفتن چند نوع فهم و چند نوع برداشت و چند نوع معرفت نسبت به یک حقیقت واحد، حتی اگر با یکدیگر متضاد باشند.