اتمام حجت هود

معنی کلمه اتمام حجت هود در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اتمام حجت هود (قرآن). حضرت هود علیه السلام با آوردن دلایل روشن با قومش اتمام حجت کردند. در این مقاله آیات مرتبط با اتمام حجت حضرت هود علیه السلام معرفی می شوند.
قوم عاد، مورد اتمام حجّت پیامبر خود حضرت هود علیه السلام:۱. ألم یأتهم نبأ الّذین من قبلهم قوم نوح وعاد ... أتتهم رسلهم بالبیّنت فما کان اللّه لیظلمهم ولکن کانوا أنفسهم یظلمون.
توبه/سوره۹، آیه۷۰.
نابودى قوم عاد، به دلیل اثرناپذیرى از اتمام حجّت هود علیه السلام:ألم یأتکم نبؤا الّذین من قبلکم قوم نوح وعاد وثمود والّذین من بعدهم لایعلمهم إلّااللَّه جآءتهم رسلهم بالبیّنت فردّوا أیدیهم فى أفوههم ... مّمّا تدعوننآ إلیه مریب • وقال الَّذین کفروا لرسلهم لنخرجنّکم مّن أرضنآ أو لتعودنّ فى ملّتنا فأوحى إلیهم ربّهم لنهلکنّ الظَّلمین.
ابراهیم/سوره۱۴، آیه۹.
۱. ↑ توبه/سوره۹، آیه۷۰.
...

جملاتی از کاربرد کلمه اتمام حجت هود

شبهه ديگرى كه معمولا در نوشته هاى وهّابيان آمده اين است كه شفاعت باعث نقض غرض است ؛ چون هدف آفرينش انسان ها عبادت است : و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون(701) و انبيا براى تبشير و انذار و اتمام حجت آمده اند: ليهلك من هلك عن بيّنة ويحى من حىّ عن بيّنة (702). پس براى شفاعت نيست ؛ زيرا شفاعت سبب جرىّ شدنت به كاران و هتك حرمت احكام مى شود و غرض مزبور، نقض ‍ مى گردد.

شب فرا رسيد و تاريكى همه جا را پوشاند. على عليه السلام از خيمه بيرون آمد و به سركشى عسكرگاه رفت . از پشت خيمه ها مى شنيد كه سربازان از ستم معاويه ، محاصره شريعه ، و مضيقه آب گفتگو مي كنند، شعر جنگ ميخوانند، از جنگ سخن مي گويند، و در انتظارفرمان جنگ هستند، چون به خيمه بازگشت طولى نكشيد اشعث بن قيس و سپس مالك اشترحضور حضرت آمدند، وضع بى آبى را شرح دادند، آمادگى افسران و سربازان رابراى جنگ بعرض رساندند، و جدا درخواست نمودند كه اجازه فرمايد به لشكر معاويه حمله كنند، شريعه فرات را آزاد سازند و به اينعمل ناروا و شرم آور خاتمه دهند. على عليه السلام كه از فرستادن نماينده و اتمام حجت ، نتيجه اى نگرفته بود ناچار باخواست فرماندهان موافقت كرد، جنگ را اجازه داد

در اين جا لازم بود سازمانى تشكيل شود كه مزدوران مهدور الدم را اعدام انقلابى نمايد، چرا كه اتمام حجت شده بود ديگر راهى جز نابود كردن آنان نبود.

و اما اتمام حجت عبارت است از مضمون جمله : (ان تقولوا ما جاءنا من بشير و لا نذير فقدجاءكم بشير و نذير و الله على كل شى ء قدير).

امام عليه السلام با اين پيامها در روز عاشوا به مردم و لشكريان بنى اميه كه كه قصدجنگ با آن حضرت را داشتند، به صورت عام و گاهى به طور خاص و انفرادى ، موعظه و نصيحت و اتمام حجت نموده و عواقب خطرناك دنيوى و مجازات سخت اخروى جنايت هولناك آنان را گوشزد و ياد آورى فرموده است . و اين اتمام حجت گاهى به مرحله استغاثه و استمداد و دعوت و درخواست ، جهت حمايت از آن حضرت و دفاع از خاندان پيامبر (ص )رسيده است و احيانا چنين استمدادى در كنار درخواست توبه و بازگشت از گناه نسبت به بعضى از افرادى كه با آن حضرت قصد خصومت و جنگ و منازعه نداشتند و داراءى شرارت و سابقه جنايت بودند آن هم قبل از عاشورا و پيش از رسيدن به كربلا، به وقوع پيوسته است .

و اين بى اعتنائي هاى قرآن همه براى اين است كه غرض از معجره ظهور حق و اتمام حجت است نه چيز ديگر، و معلوم است كه براى ظهور حق و اتمام حجت ، انجام يك معجره كافى است ، و سؤ ال از تكرار آن جز بازيچه گرفتن آيات خدا و لعب با مقام ربوبى و ترديد بى جا، معناى ديگرى ندارد و اين خود بزرگترين طغيان و استكبار است ، و اگر همين عمل زشت از مؤمنين سر بزند معلوم است كه گناهش بيشتر و زشتيش نمودارتر است . مومن با اين كه ايمان به خدا دارد و خصوصا مومنى كه معجزات و آيات خدا را به چشم خود ديده آنگاه ايمان آورده است ، چه كار با معجره مجدد و نزول آيات آسمانى دارد؟ و آيا مطالبه معجزات مجدد را با اين فرض جز به اقتراح اتهوا پرستان و درخواستشان از شعبده بازان و مرتاضين كه براى سرگرمى و خوشگذرانى شان عجيب و غريب ترين نمايش ها را بدهند، مى توان تشبيه نمود؟

امام در نامه اى به ((محمد بن ابى بكر)) حاكم و استاندار مصرى وى را در كنار سفارشبه تحرك در جنگ ، امر به دعوت به سوى خدا و اتمام حجت مى فرمايد

در اين هنگام ، رسول خدا صلى الله عليه و آله از عهدشكنى (بنى قريظه ) خبر يافتو براى تحقيق حال و اتمام حجت ، (سعد بن معاذ) (سرور اءوس ) و (سعد بن عباده )(سرور خزرج ) را فرستاد. فرستادگان رسول خدا رفتند و معلوم شد كه كار عهدشكنى(بنى قريظه ) از آنچه مى گفته اند هم بالاتر است . آنگاه نزدرسول خدا بازگشتند و پيمان شكنى (بنى قريظه ) را گزارش دادند.رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت : الله اكبر، به روايت ديگر، گفت : ( حسبناالله و نعم الوكيل ) .(201)

مقصد اصلى ملكه ملك و ملكوت فاطمه زهرا سلام الله عليها از قيام خود و آمدن بمسجد مركز عمومى مردم در حضور مردم و جمع كثير از مهاجرين و انصار و ساير حضار و ايراد آن خطبه غرا آتشين و كوبنده همانا ابطال سحر كار گردانان شوراى سقيفه و احقاق حق خليفه بر حق ولى ذى الجلال شوهرش حضرت على مرتضى بود و در واقع خواست مرد مرا از خواب غفلت بيدار سازد و با آن اتمام حجت فرمايد و راجع به حق ذوى القرباى پيغمبر و موضوع غصب فدك ملك متصرفى خودش كه خليفه غاصب آنرا از يد او خارج وتصرف عدوانى نموده و بدين وسيله خواسته على عليه السلام را از جهت اقتصادى تضعيف نمايد البته تعقيب حق لازم و ضرورى است و گرنه فاطمه زهرا چه اعتنا بفدك و چه اعتنا بفلك دارد چه او ماسوالله را پشت سر انداخته و مستغرق در حب و شهود حقمتعال و عاشق محبوب لايزال و معشوق و معبود خود ذات احدى صمدى الوهى بوده است .

امام عليه السلام قبل از شب عاشورا پيشنهاد ملاقات با (عمرسعد) نمود و اين ملاقات با تشريفاتى انجام پذيرفت و آن حضرت ، عمر سعد را موعظه و نصيحت نمود كه دربخش اتمام حجت خصوصى ، اشاره نموديم و در پايان چون امام عليه السلام سكوت عمربن سعد را مشاهده نمود از وى روى گرداند