ابوجهل در شان نزول

معنی کلمه ابوجهل در شان نزول در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوجهل در شأن نزول. ابوجهل، ابوالحکم، عمرو بن هشام بن مغیره از بزرگان مکه ، و از دشمنان سرسخت پیامبر بود.
وی از قبیله بنی مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن الحنظلیه نامیده شده است. اطلاعات ما از زمان ولادت و زندگی او پیش از ظهور اسلام ، چندان نیست. بعضی او را هم سن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و برخی، هنگام ورود به دارالندوه (سال ۵۸۴ م)، سی ساله دانسته اند که بدین ترتیب سن وی، از حضرت بیش تر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهمان نواز مکه به شمار می رفت تا آن جا که قریش، مرگ او را برای خود تاریخ قرار داد.
[ویکی فقه] ابوجهل، ابوالحکم، عمرو بن هشام بن مغیره از بزرگان مکه ، و از دشمنان سرسخت پیامبر بود.
وی از قبیله بنی مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن الحنظلیه نامیده شده است. اطلاعات ما از زمان ولادت و زندگی او پیش از ظهور اسلام ، چندان نیست. بعضی او را هم سن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و برخی، هنگام ورود به دارالندوه (سال ۵۸۴ م)، سی ساله دانسته اند که بدین ترتیب سن وی، از حضرت بیش تر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهمان نواز مکه به شمار می رفت تا آن جا که قریش، مرگ او را برای خود تاریخ قرار داد.
عضویت شورای مکه در نوجوانی
زیرکی، دانایی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلی که عضویت در دارالندوه، برای غیر بنی قصی را مشروط به چهل سالگی کرده بود، در نوجوانی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود، یا نزدیک سی سالگی، عضو آن شورا شود و در تصمیم گیری های سران، طرف مشورت قرار گیرد. او از بازرگانان ثروت مند و اشراف مکه بود که چون دیگر هم ردیفان خویش، برای دست یابی به ریاست کعبه و در پی آن، ریاست مکه، با بنی هاشم نزاع داشت و نبوّت را نیز بر همین اساس تحلیل می کرد. او می گفت:ما و فرزندان عبد مناف در شَرَف و بزرگی به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبری است که بر او وحی می شود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.
دشمنی با اسلام
ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و مسلمانان بود. تلاش و رفتار خشمگینانه و کینه توزانه وی با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانی چون یاسر و سمیه که به قتل این زن و شوهر انجامید، تهمت و افترا به آنان، جلوگیری از استماع قرآن ، و برقراری رابطه دیگران با پیامبر، کوشش برای انعقاد پیمان صحیفه مبنی بر یاری نرساندن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و کوشش بر عدم نقض آن، طرّاحی قتل پیامبر، به راه انداختن جنگ بدر و... آشکار است. ابوجهل وقتی شنید که عیاش بن ابی ربیعه (برادر مادری اش) به اسلام گرویده، هر شیوه ای را برای بازگرداندن او به کارگرفت و هنگامی که اندک ملایمت ولید بن مغیره را به پیامبر دریافت، وی را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند. آیه ۲۴ و ۲۵ مدثر (إن هذا إلاّ سِحرٌ یؤثَر_ إن هذا إلاّ قَولُ البَشرِ) بیان گر این واقعه است. او برای تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهی استفاده می کرد. وقتی آیاتِ «و ما أدرک ما سَقَرُ _ لاتُبقی وَ لاتَذَرُ _ لوّاحةٌ لِلبَشرِ _ عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ» را شنید، به قرشیان گفت:آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشته های آتش ناتوانند؛ در حالی که شمار شما بیش تر است؟ رفیق شما (پیامبر) خبر می دهد که جهنم نوزده گماشته دارد. اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتّی موجب خشم دیگر سران مکه شد و از سوی پیامبر به (ابوجهل) ملقّب گردید. وی، در سال دوم هجری، در جنگ بدر که خود فرماندهی سپاه شرک را به عهده داشت، کشته و به همراه دیگر کشتگان، در چاه (قلیب) بدر مدفون شد. او پسر و دختری داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نیافت و ابتر_ ماند. عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکه مسلمان شد، و پیامبر برای این که مسلمانی آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود.
آیات مرتبط
...

جملاتی از کاربرد کلمه ابوجهل در شان نزول

مشرکان این سه نفر را در گرم‌ترین مواقع مجبور می‌کردند که خانهٔ خود را ترک بگویند و در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند. ابوجهل در آن گرمای سوزناک خورشید عربستان و بر روی شن‌زارهای داغ به شکنجهٔ سمیه، یاسر و عمار پرداخت. آن‌ها سنگ‌های سنگینی روی سینهٔ هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آن‌ها را شکنجه و آزار می‌دادند.
ابوجهل بن هشام در ميان آنها بود، ابوجهل در حالى كه آنها بر در خانه او بودند بهمسخره گفت :
(ابوجهل ) پس از شنيدن پيام (عتبه ) گفت : به خدا قسم باز نمى گرديم تا خداميان ما و محمد حكم كند، (عتبه ) هم نظرش غير از آن است كه اظهار مى دارد، او ديده استكه پسرش با محمد و يارانش ‍ همراه است ، از كشته شدن وى بيم دارد. در اين هنگام (عامربن حضرمى ) به اغواى ابوجهل در ميان سپاه قريش برخاست و داد زد و آنان را جنگبرانگيخت .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اگر اين پيشنهاد را از شما بپذيرم شماحاضريد يك پيشنهاد از من بپذيريد و كلمهاى را بگوييد كه در اثر گفتن آن ملك عرب رابه چنگ آورده و از عجم خراج دريافت كنيد؟ ابوجهل در جواب گفت : يك كلمه كه چيزى نيستما حاضريم ده كلمه مثل آن را بگوييم بگو ببينيم آن كلمه چيست ؟رسول خدا فرمود: بگوييد (لا اله الا الله ).ابوجهل و ساير حضار مجلس از شنيدن آن روى ترش كرده و حاضر به گفتن آن نشدند.
و به اين بيان تاييد مى شود رواياتى كه وارد شد به اينكه ابوجهل در روز جنگ بدر در موقعى كه دو صف روبرو شدند و يا در موقعى كه داشتند صفآرائى مى كردند گفت :
اين بار كه از شكار بازگشت ، آن كنيزك داستانابوجهل را با پيامبر نزد او بازگو كرد. حمزه چهره اش بر افروخت و در خشم شد وشتابان به مسجد رفت ، ولى اين بار نزد هيچ گروهى نايستاد و يكسره به سوىگروهى كه ابوجهل در آنها بود شتافت .
شتردارى ، يك نفر شتر به ابوجهل كه آن روز از قدرت و نفوذ فوق العاده اىبرخوردار بود به نسيه فروخت ، ابوجهل در پرداخت ثمن آن مماطله مى كرد و هر بار كهمرد بيچاره براى وصول طلب خود مراجعه مى كرد با بى اعتنايى او مواجه مى گشت ونتيجه اى نمى گرفت .
باد به شدت به سوى لشكر قريش مى وزيد و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مىكردند، استقامت و پايمردى و دلاوريهاى آنها قريش را در تنگنا قرار داده بود، در نتيجههفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابوجهل در ميان آنها بود، كشته شدند و در ميان خاك و خونغلطيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير گشتند ولى مسلمانان تعداد كمى كشته بيشترنداشتند، و به اين ترتيب نخستين پيكار مسلحانه
این درحالی است که ابوجهل در جنگ بدر در رمضان سال دوم ه‍.ق کشته شده و تولد راوی ماجرا، در ذی‌الحجهٔ همان سال است.