[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ معارف و معاریف است ابوبکر بن ابی شیبه (م 235 ق) از راویان حدیث شیعه به شمار آمده، کتاب هایی نیز داشته، از جمله: کتاب الصلاة، الفرائض، الاوائل. ابن حصین و احمد بن میثم راوی کتاب های او بوده اند، بعضی از علمای اهل سنت او را مورد وثوق شمرده اند. (دائرةالمعارف تشیع) سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف.
جملاتی از کاربرد کلمه ابوبکر بن ابى شیبه
امام هادى فرمود: اين (حديث را) صحيفه اى است به املاى پيامبر و خط على بن ابى طالبكه نسل به نسل از پدرانمان به ميراث برده ايم ...(71)
59 پدرم فداى آن شهيد عايشه گويد: روزى على بن ابى طالب (ع ) ازرسول خدا(ص ) اجازه ورود خواست پيامبر(ص ) فرمود: يا علىداخل شو، چون داخل شد رسول خدا(ص ) برخاست و او را در آغوش كشيد و پيشانيش رابوسيد و فرمود: پدرم فداى آن شهيد، پدرم فداى آن تنهاى شهيد.(63)
و در مـجـمـع البيان از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: سابقين چهار كسهـسـتـند: اول پسر آدم ، كه به دست برادرش كشته شد، و دوم پيشگام امت موسى بود، كههمان مؤ من آل فرعون است ، سوم پيشگام امت عيسى ، يعنى حبيب نجار است ، و چهارم پيشگامامت اسلام ، يعنى على بن ابى طالب (عليه السلام ) است .
حارث همدانى گويد: تا زمانى كه امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام زنده بود، هيچدرّنده اى نزديك شهر كوفه نمى آمد.
اميرمؤ منان با شتاب به خانه آمد وقتى وارد اطاق شد، ناگهان ديد كه حضرت زهرا(س )روى بستر افتاده است و به طرف راست و چپ مى پيچيد... امام ، سر حضرت زهرا(س ) رابه دامن گرفت و صدا زد: (اى زهراء!)، پاسخى از او نشنيد صدا زد: اى دختررسول خدا(ص )! پاسخى از او نشنيد صدا زد: اى دختر كسى كه با گوشه هاى عبايش ،زكات را به تهيدستان مى رساند، صدايى از او نشنيد، صدا زد: اى دختر كسى كهفرشتگان گروه گروه در آسمان با او نماز خواندند، پاسخى از او نشنيد، صدا زد: اىفاطمه (س )! با من سخن بگو، من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم .
وى از جمله كسانى بود كه خواهان خلافت حضرت على عليه السّلام پس از رحلت پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله بنا به سفارش آن حضرت بود. هم چنين وى اعتقاد راسخ داشتبر اين كه اميرمؤ منان على بن ابى طالب عليه السّلام ، نخستين مردى است كه به پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله ايمان آورد و آيين مسلمانى را برگزيد.(72)
برخى از آنانى كه از ماجراى غديرخم و نصب اميرمؤ منان على بن ابى طالب عليه السّلام، به امامت و رهبرى مسلمانان از سوى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ،دل خوشى نداشته و خروج اين سپاه بزرگ از مدينه را مطابق با اهداف واميال خود نمى ديدند، بر آن حضرت خورده گرفته كه چرا وى ، جوانى كم سنّ وسال و كم تجربه را بر آنان مقام اميرى داده است . در صورتى كه بزرگان و متنفذانفراوانى در ميان ياران و صحابه وى وجود دارند كه پيشينه رزم و جهاد آنان در راه خدابر همگان روشن است و در اين راه داراى تجربياتى فراوان هستند.
8 - گروهى ديگر از بقاياى ناكثين نزد معاويه بن ابى سفيان در شام رفته و باهمدستى او به توطئه عليه امام على عليه السلام پرداختند و خون خواه عثمان شدند ونبرد صفين را تدارك ديدند و از زبان پيامبر اسلام ، قاسطين نام يافته بودند.
82 - الحدود والحقايق ، صاعد بن ابى منصور قاضى شرف الدين (قرن ششم )، چاپشده در يادواره شيخ طوسى .
حـديـث كـرد مـرا پـدرم حضرت موسى بن جعفر كاظم ، فرمود حديث كرد مرا پدرم جعفر بنمـحـمّد صادق ، فرمود حديث كرد مرا پدرم محمّد بن على باقر، فرمود حديث گفت مرا پدرمعـلى بـن الحـسـيـن زيـن العـابـديـن ، فـرمود: حديث گفت مرا پدرم حسين بن على (شهيد زمينكـربـلاء)، فرمود حديث فرمود مرا پدرم اميرالمؤ منين على بن ابى طالب در زمين كوفه ،فـرمـود حـديـث فـرمـود مـرا بـرادرم و پـسـر عـمـم مـحـمـّدرسـول اللّه صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم ، فـرمـود: حـديـث كـرد مـراجبرئيل گفت شنيدم حضرت رب العزة سبحانه و تعالى مى فرمايد: