ابوالمطرف احمد بن عبدالله

معنی کلمه ابوالمطرف احمد بن عبدالله در دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] أبوالمطرف أحمد بن عبدالله بن محمد بن عمیرة مخزومی در رمضان 582ق در جزیره شقر در 18 مایلی شرق اندلس متولد شد. نسب او به بنی مخزوم، تیره ای از قریش می رسد.
ابوالمطرف مقدمات علوم را در شقر فراگرفت و سپس راهی بلنسیه شد تا دانش خویش را نزد استادان آن شهر کمال بخشد. در ابتدای طلب علم، به حدیث و روایت عنایت شدیدی داشت و از اساتید این علم حدیث بسیار شنید. سپس به معقولات و اصول فقه پرداخت. او به علوم ادبی نیز علاقه داشت.
در راه تحصیل علم، به شهرهای مختلف اندلس سفر کرد. با آنکه تاریخ دقیق سفرهای ابوالمطرف و مدت اقامت و دانش اندوزی او معلوم نیست، از قراین چنین پیداست که دست کم دو دهه از عمر وی در این کار سپری شده اما این سال ها یکسره به تحصیل دانش نگذشت. در واقع ابوالمطرف که به روایتی، سخت دلبسته جاه و مال بود، از همان آغاز، اندیشه راهیابی به دربار امیران و بزرگان را در سرمی پروراند. به همین سبب، بسیار زود در سلک کاتبان درآمد و تمامی سال های عمر وی در کار کتابت و قضا در شهرهای اندلس و مغرب گذشت.
آنچه اکنون مایه افتخار اوست، گذشته از ارزش ادبی آثار وی که چندان متمایز از آثار نویسندگان بزرگ اندلس نیست، همانا آگاهی های تاریخی سودمندی است که وی ضمن رسایل رسمی و غیررسمی خود، درباره جنبه های گوناگون حیات سیاسی و اجتماعی اندلس،در عصر انحطاط و از هم پاشیدگی آن و نیز مغرب به دست داده است. بخشی از رسایل او مربوط به دروه حکومت فرمانروایانی است که پس از سقوط موحدون در اندلس سربرآوردند (عصر سوم ملوک الطوایف) و در کتاب های تاریخ، آگاهی های چندانی از حکومت آنان در دست نیست. در بررسی شرح حال ابوالمطرف و آنچه از رفتار و کردار وی نقل شده، نشانه هایی می توان یافت که برای پی بردن به جنبه هایی از منش و شخصیت او و همتایانش سودمند است.
دلبستگی وی به مناصب دیوانی و دولتی که او را به قلمروهای متفاوت و دربارهای گوناگون کشانید،در عین حال با نوعی زیرکی و انعطاف پذیری همراه بود که مانع گرفتار شدن او در ورطه های سهمناکی می شد که برخی از همکاران او، از جمله دوستش انبار، را به کام مرگ کشانید. این ویژگی های وی البته با اوضاع سیاسی آن عصر که هوس های فرمانروایان و گردبادهای سیاسی بر آن حاکم بود، سازگاری داشت و در واقع می توان گفت که فرصت طلبی و عافیت جویی طبقه ای از ادیبان و کاتبان درباری که ابوالمطرف نمونه شاخص آن است، نه صرفاً خصوصیتی اخلاقی، بلکه پدیده ای اجتماعی بود که با ساختار سیاسی و شیوه حکومت در آن عصر پیوند داشت. با اینهمه، علایق او را نمی توان یکسره در جاه و مقام خلاصه کرد.آنچه در رسایل غیر رسمی او می بینیم،چهره مردی است که پیوندهای اجتماعی و علایق خانوادگی را سخت ارج می نهد و مشغله های دیوانی، مانع توجه به مسائل و نیازهای مردم نیست.
وی خود در اجازه ای که در اواخر عمر به یکی از شاگردان خویش داده، تنی چند از مشایخ بزرگ خود و آثاری را که نزد آنان خوانده، برشمرده است:

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالمطرف احمد بن عبدالله

حديث : 10 و بهذاالاسناد عن احمد بن ابى عبدالله عن ابيه عنمحمد بن سنان عن داود بن فرقد عن اخيه قال : سمعت ابا عبدالله عليه السلاميقول : ان المتكبرين يجعلون فى صوره الذ يتوطاهم الناس حتى يفرغ الله من الحساب .
ابوالعباس ، معتضد، احمد بن طلحه در همان روز مرگ عمويش ، معتمد به خلافت رسيد. او ازرجب سال (279 ه -) تا ربيع الاخر سال (289 ه -) به خلافت پرداخت .
به گفته احمد بن بلا، رئیس‌جمهور الجزایر، گوارا آفریقا را حلقه ضعیف امپریالیسم می‌دانست که در نتیجه همین موضوع، دارای ظرفیت‌های بزرگ انقلابی است. جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر که از زمان دیدار با چه در ۱۹۵۹ رابطه برادرانه‌ای با او داشت، برنامه گوارا برای جنگ در کنگو را «خردمندانه» نمی‌دانست و به او هشدار داد که به شخصیتی «تارزانگونه» و محکوم به شکست تبدیل خواهد شد. باوجود هشدار، گوارا با نام مستعار رامون بنیتز به کنگو سفر کرد. او عملیات کوبا در حمایت از جنبش مارکسیست سیمبا را که در اثر بحران کنگو شکل گرفته بود، رهبری می‌کرد.
حديث : 2 حدثنى محمد بن الحسن رضى الله عنهقال حدثنى محمد بن الحسن الصفار عن احمد بن الحسن بن على بنفضال عن عمروبن سعيد المدائنى عن مصدق بن صدقه عن عمار الساباطى عن ابى عبداللهعليه السلام قال قال ابوجعفر عليه السلام و لو يعلم الناس ما فى السواك لا باتوهمعهم فى لحاف .
احمد بن حنبل در این زمینه می‌گوید: «هر کس بر امامی از امامان خروج کند، خارجی است که جمعیت مسلمانان را متفرق ساخته و با آثار رسول خدا مخالفت کرده‌است.
در كتاب (تنزيل و تحريف ) احمد بن محمّد سيارى روايت است كه فرمودند در آيهشريفه اِذا جاءَ ... الخ (24) كه : (مراد از فتح ، قائم عليه السلام است.)
احمد بن عبدالعزيز جوهرى در كتاب سقيفه گويد: چون با ابى بكر بيعت شد، مقداد وزبير با گروهى نزد على عليه السلام رفت و آمد مى كردند، و او در خانه فاطمهعليهاالسلام بود، عمر به نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و گفت : اى دخترسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچ كس از پدرت به نزد ما محبوب تر نبود، وپس از پدرت هيچ كس به اندازه تو به نزد ما محبوب نمى باشد، به خدا سوگند هيچيك از اين مسائل مرا باز نمى دارد از اين كه خانه تو را بر آنان به آتش بكشم . و چونعمر بيرون رفت ، كسانى كه در خانه جمع بودند، به نزد فاطمه عليهاالسلام آمدند، وفاطمه عليهاالسلام فرمود: مى دانيد عمر نزد من آمده بود، و سوگند ياد كرد اگر مجددادر اينجا اجتماع كنيد، خانه را بر سر شما آتش خواهد زد، و به خدا سوگند، او سوگندخود را اجراء مى كند...(975)
پنجم : ابو عبداللّه احمد بن عياش در (مقتضب ) به اسناد خود از وكيع بن جراح مذكور ازربيع بن سعد از عبدالرحمان بن ساويط گفت كه : فرمود حسين بن على عليهما السلام :(از ما دوازده مهدى است ، اول ايشان امير المؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام و آخرايشان نهم از فرزندان من و اوست قائم به حقى كه زنده كند خداوند به او، زمين را بعد ازمردن او و غالب كند خداوند به او دين را بر همه دينها هر چند كاره باشند مشركان ؛ براىاو غيبتى است كه برگردند در آن جمعى ديگر. بدرستى كه صابر در غيبت او بر آزار وتكذيب ، به منزله مجاهدى است با شمشير در پيش روىرسول خدا صلى الله عليه و آله .)
حديث : 1 ابى رحمه اللهقال حدثنى سعد بن عبدالله عن احمد بن ابى عبدالله عن محمد بن على الكوفى عن محمد بنسنان عن المفضل بن عمر قال قال ابو عبدالله عليه السلام ايما مومن كان بينه و بين مومنحجاب ضرب الله بينه و بين الجنه سبعين الف سور بينكل سور مسيره الف عام .
حديث : 1 ابى رحمه اللهقال حدثنى سعد بن عبدالله عن احمد بن ابى عبدالله عن محمد بن ابى عمير عن اخبره عنابى عبدالله عليه السلام قال وجدت فى بعضى الكتب من صلى على محمد وال محمد كتب الله له مائه حسنه و من قال صلى الله على محمد واهل بيته كتب الله له الف حسنه .