ابوالقاسم بن احمد برزلی

معنی کلمه ابوالقاسم بن احمد برزلی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُرْزُلی ، ابوالقاسم بن احمد بن محمد مُعتل ّ بَلَوی قیروانی (د۸۴۰ق / ۱۴۳۶م )، فقیه و خطیب و نویسنده مالکی از قبیله بنوبِرزالَه (بُرزُلَه) تونس است. وی منسوب به بُرزُله ، یکی از نواحی قیروان است . نام و نسب او را به صورت ابوالقاسم بن محمد بن اسماعیل بلوی نیز آورده اند.
در قیروان به دنیا آمد و مدت سی تا چهل سال در محضر ابن عَرَفَه و استادان بزرگ دیگر به تحصیل پرداخت، و در شهر تونس مدرّس فقه و امام جامع زیتونه (زیتونه، جامع) شد.با توجه به تاریخ درگذشت برزلی که در ۱۰۳ سالگی او رخ داده است ؛ می توان حدود سال ۷۳۸ق / ۱۳۳۷م را برای تاریخ تولد او تخمین زد. به نظر می رسد برزلی مهم ترین دوره آموزش خود را در شهر تونس سپری کرده باشد. وی از بسیاری مشایخ زمان خود همچون ابن عرفه ، ابن مرزوق ِ جدّ، ابوالحسن بَطَرنی ، احمد بن محمد بن حیدرة توزری ، ابوعبدالله شبیبی و احمد بن حاجه ، در علوم گوناگون چون فقه ، فرایض ، حدیث ، تفسیر و قرائت دانش اندوخت و از استادان خود اجازه روایت آثارشان را کسب کرد. بنا به پاره ای از منابع ، وی حدود۴۰ سال ملازم استاد خود، ابن عرفه (د ۸۰۳ق / ۱۴۰۱م ) بوده است .
شاگردان
ظاهراً وی پس از وفات ابن عرفه ، راهی حج شد و در بازگشت (۸۰۶ق /۱۴۰۳م )، به قاهره رفت .( که به سال ۸۰۰ق اشاره دارد.) او در آن دیار به تدریس پرداخت و بسیاری کسان از جمله ابن حجر عسقلانی و احمد بن یونس از وی دانش اندوختند. در میان دیگر شاگردان او باید از کسانی مانند ابن ناجی و ابوالعباس احمد بن عبدالرحمان ، معروف به حلولو نام برد.
شأن علمی
برزلی در علم فقه به مرتبه ای رفیع دست یافت و پس از وی فتواهایش در بسیاری از آثار وارد گشت . برزلی پس از چند سال اقامت در قاهره ، به تونس بازگشت . وی در این زمان به عنوان فقیه مورد توجه و طرف مشورت سلطان وقت بود. شأن علمی وی بدان پایه رسید که پس از وفات استادش ، ابومهدی غبرینی در ۸۱۵ق /۱۴۱۲م ، امام و خطیب جامع اعظم زیتونه شد و تا آخر عمر در این مقام باقی ماند.
پیروزی حفصی ها به رهبری برزلی
...

جملاتی از کاربرد کلمه ابوالقاسم بن احمد برزلی

سـيـزدهـم ـ و نـيـز روايـت كـرده انـد از حـسـيـن بـن عـلى مـذكـور كـه گـفـت : زنـى از من سؤال كرد كه وكيل مولاى ما كيست ؟ پس بعضى از قميين گفتند به او كه ابوالقاسم بن روحاسـت و او را بـه آن زن دلالت كـردنـد پس داخل شد در نزد شيخ و من در نزد آن جناب بودمپـس گـفـت : اى شـيخ ! چه با من است ؟ فرمود: با تو هرچه هست آن را در دجله بينداز. پسانـداخـت آن را و بـرگـشـت و آمـد نـزد ابـوالقـاسـم روحـى و مـن بـودم نـزد او پـس فـرمودابـوالقـاسـم به ملوك خود، كه بيرون بياور حقه را براى ما پس حقه را نزد او آورد پسبـه آن زن ، فـرمـود: ايـن حـقـه اى اسـت كـه بـا تـو بود و انداختى در دجله ، گفت : آرى ،فرمود: خبر دهم تو را به آنچه در آن است يا تو خبر مى دهى مرا؟ گفت : بلكه تو خبر دهمرا. فرمود: در اين حقه يك جفت دستينه (112) است از طلا و حلقه بزرگى كهدر آن جـوهـرى اسـت و دو حلقه صغير كه در آن جوهرى است و دو انگشترى يكى فيروزج وديگرى عقيق ، و امر چنان بود كه فرمود، چيزى را واگذار نكرد.
گويند: پسر او مؤ يد الملك از بلخ پيش پدر آمد، و در آن وقت بيست ساله بود و حسنصورت بكمال داشت ، و خواجه دختر ابوالقاسم بن رضوان را به بغداد جهت اوخواستگارى كرده بود، و پسر را طلبيد تا به بغداد فرستد و عروسى با تمام رساند.
این بنا که در سال ۷۹۶ توسط رهبر عباسی و فرماندار ایفرقیه، هرثمه بن اعیان، بنا شد، در طول قرون وسطی، چندین بار اصلاح و تغییراتی در آن ایجاد شد. از جمله توسعه آن توسط ابوالقاسم بن تمام در سال ۹۶۶ انجام شد به این ترتیب که این بنا در ابتدا به شکل چهار ضلعی بود و سپس به صورت ترکیبی از چهار ساختمان با دو حیاط داخلی بازسازی شد. همچنین یک پلکان مارپیچ با حدود صد پله منتهی به برج مراقبت وجود دارد که در شب، پیام‌های بصری با برج‌های رباط‌های همسایه رد و بدل می‌شد. برج‌های دیدبانی زیادی بین قرن‌های ۱۱ و ۱۳، ۱۷ و ۱۹ به منظور قرار دادن توپخانه اضافه شد. برج‌ها همچنین قابل بالا رفتن هستند و به بازدیدکنندگان اجازه می‌دهند از منظره شهر و ساحل لذت ببرند.
شاه ابوالقاسم بن ناصر دین آن نبردی ملک نبرده سوار
572-مرجع بزرگ ، ابوالقاسم بن على اكبر خوئى نجفى (1317 ؟ )، صاحب اجودالتقريرات و تاءليفات ديگر.
پس بعضى از قميين گفتند به او كه : (او، ابوالقاسم بن روح است .) و او را به آن زنمعرّفى كردند. پس داخل شد در نزد شيخ و من در نزد آن جناب بودم .
یمین دولت ابوالقاسم بن ناصر دین امین ملت محمود شاه شیر شکار
طغرل پس از دمیدن جانی تازه در کالبد خلافت عباسی، و بازگرداندن خلیفه به بغداد، عمیدالملک را مأمور به ارسال پیامی به خلیفه کرد که بر اساس آن درآمد مناطقی از مرکز خلافت را جهت حضور خود و لشکریان فراوانش و مخارج آنان، خواستار شد. عمیدالملک با پیش‌بینی طرح این درخواست، در روزی توسط خلیفه، رهسپار درگاه خلیفه شد اما در میانهٔ راه با وزیر خلیفه، ابوالقاسم بن مسلمه، روبرو شد که حامل پیغامی برای طغرل بود. عمیدالملک نیز بدون طرح مأموریت خود با وزیر همراه شد و پس از حضور در نزد طغرل و با پیش‌بینی این امر برای طغرل که درخواست وزیر در جهت کسب درآمدِ زمینی برای گذران امورات خلیفه است، طغرل را این‌گونه مشاوره داد که انجام کار را به وی محول کند. طغرل نیز پس از دیدار با وزیر دریافت که پیش‌بینی عمیدالملک صحیح بوده است و وزیر چنین درخواستی دارد. در نتیجه، اجابت این خواسته را بر عهدهٔ عمیدالملک گذاشت و عمیدالملک نیز با دریافت کتاب قانون بغداد، تمامی امور را مشخص کرد و مقرری خلیفه را تعیین نمود. در نتیجهٔ فراست عمیدالملک، خلیفهٔ بغداد به طغرل وابسته شد و اوج این وابستگی در این مسئله بروز پیدا کرد. پس از این واقعه نیز خلیفه به‌ناچار درخواست‌های طغرل را اجابت می‌نمود.
ملک شیردل پیلتن پیلنشین بوسعید بن ابوالقاسم بن ناصر دین
ابوالقاسم بن احمد جیهانی در کتاب اشکال‌العالم می‌نویسد: از شهرهای طبرستان: آمل، ناتل، سالوس (چالوس)، کلارودان (کلاردشت)، عین‌الهم، مامطیر، ساری، تمیشه، استرآباد، جرجان، آبسکون و دهستان است. راه آمل به دیلم، آمل تا ناتل از آنجا تا سالوس و از آنجا تا کلار و از آنجا تا دیلم است. رابینو می‌نویسد: وسعت دیلم تا بیش از یک منزلی مغرب ناحیه کلار طبرستان نبوده‌است. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا می‌نویسد: طبرستان دارای کوره‌های بسیار بود که یکی از آنها سرزمین دیلم است و ایرانیان دیلمیان را اکراد طبرستان می‌نامیدند چنان‌که عربان مردم عراق را اکراد سورستان می‌خواندند.
ابوالقاسم بن احمد جیهانی در کتاب اشکال‌العالم می‌نویسد: از شهرهای طبرستان: آمل، ناتل، سالوس (چالوس)، کلارودان، عین‌الهم، مامطیر، ساری، تمیشه، استرآباد، جرجان، آبسکون و دهستان است. راه آمل به دیلم، آمل تا ناتل از آنجا تا سالوس و از آنجا تا کلار و از آنجا تا دیلم است. رابینو می‌نویسد: وسعت دیلم تا بیش از یک منزلی مغرب ناحیه کلار طبرستان نبوده‌است. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا می‌نویسد: طبرستان دارای کوره‌های بسیار بود که یکی از آنها سرزمین دیلم است و ایرانیان دیلمیان را اکراد طبرستان می‌نامیدند چنان‌که عربان مردم عراق را اکراد سورستان می‌خواندند.
ابوالقاسم بن احمد جیهانی در کتاب اشکال‌العالم می‌نویسد: از شهرهای طبرستان: آمل، ناتل، سالوس (چالوس)، کلارودان، عین‌الهم، مامطیر، ساری، اسرم، تمیشه، استرآباد، جرجان، آبسکون و دهستان است. راه آمل به دیلم، آمل تا ناتل از آنجا تا سالوس و از آنجا تا کلار و از آنجا تا دیلم است. رابینو می‌نویسد: وسعت دیلم تا بیش از یک منزلی مغرب ناحیه کلار طبرستان نبوده‌است. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا می‌نویسد: طبرستان دارای کوره‌های بسیار بود که یکی از آنها سرزمین دیلم است و ایرانیان دیلمیان را اکراد طبرستان می‌نامیدند چنان‌که عربان مردم عراق را اکراد سورستان می‌خواندند.
ابوالقاسم بن احمد جیهانی در کتاب اشکال‌العالم می نویسد: از شهرهای طبرستان: آمل، ناتل، سالوس (چالوس)، کلارودان، عین‌الهم، مامطیر، ساری، تمیشه، استرآباد، جرجان، آبسکون و دهستان است. راه آمل به دیلم، آمل تا ناتل از آنجا تا سالوس و از آنجا تا کلار و از آنجا تا دیلم است. رابینو می‌نویسد: وسعت دیلم تا بیش از یک منزلی مغرب ناحیه کلار طبرستان نبوده‌است. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا می نویسد: طبرستان دارای کوره های بسیار بود که یکی از آنها سرزمین دیلم است و ایرانیان دیلمیان را اکراد طبرستان می‌نامیدند چنانکه عربان مردم عراق را اکراد سورستان می‌خواندند.