معنی کلمه ابوالشیخ عبدالله بن محمد در دانشنامه اسلامی
[ویکی نور] «ابوالشیخ اصفهانی، ابومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان»، (274 - آخر محرم 369ق / 887 - 27 اوت 979م)، محدث و مورخ نامی از اعلام اصفهان است. وی را با انتساب به جدش، حیانی نیز خوانده اند. برخی او را ابن حبان نیز خوانده اند. ابوالشیخ در خاندانی اهل علم و آشنا به حدیث تولد و رشد یافت. وی پس از آموزش های مقدماتی در اصفهان، برای استماع حدیث به شهرهای مختلف بصره، بغداد موصل، مکه و مدینه سفر کرد. وی نزد مشایخ بسیاری به فراگیری دانش پرداخت. او در طبقه 10 و 11 طبقات المحدثین، شمار بسیاری از مشایخ نام آور خود را چون ابوالقاسم بغوی، ابن ابی حاتم رازی، ابوبکر جعفر بن محمد فریابی، ابویعلی موصلی، ابوبکر بزّاز، محمد بن یحیی ابن منده و ابوالحسن ابن شنبو را برشمرده است. در میان شاگردان و راویان ابوالشیخ نیز افراد مشهوری به چشم می خورند، از جمله ابونعیم اصفهانی، ابوسعد مالینی، محمد بن اسحاق ابن منده، ابن مردویه و نیز نواده اش محمد بن عبدالرزاق بن ابی الشیخ. رجال شناسانی چون ابونعیم اصفهانی و سمعانی، وی را ثقه دانسته اند. تنها ابواحمد عسال اصفهانی به دلیلی که دانسته نیست، وی را تضعیف کرده است. ابوالشیخ در فقه، تفسیر و نیز قرائت تبحر داشت. 2. الامثال فی الحدیث النبوی؛ 3. طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها؛
جملاتی از کاربرد کلمه ابوالشیخ عبدالله بن محمد
گروه ضربت كه عبارت بودند از مسعودبن سنان و عبدالله بن انيس و ابوقتاده بافرماندهى ابن عتيك به چند كيلومترى مدينه روان شدند. وارد كاخ ابورافع شده همهدرهاى كاخ را بستند، ابورافع در غرفه اى نشسته بود، از وى اجازه ورود خواستند، زنشگفت : كيستيد؟ گفتند: اشخاصى از عرب هستيم طعام مى خواهيم ، گفت : بياييد، به محض ورود در را از درون بستند، و به جان وى افتادند، زنش فرياد كشيد، خواستند او را بكشندسفارش رسول الله صلى الله عليه و آله يادشان آمد كهقتل زنان و اطفال نهى كرده بود، ابورافع راكشتند و ازمنزل خارج شدند. يهود پس از اطلاع يافتن آنها راتعقيب كردند ولى اثرى نيافتند و چونپيش ابورافع برگشتند ديدند به درك رفته است گروه ضربت آنگاه كه به مدينهبرمى گشتند به ترديد افتادند، مبادا ابورافع نمرده باشد، يكى از آنان به خيبربازگشت ، ناشناس وارد جمع مردم شد، و ديد اطراف ابورافع را گرفته اند و هنوزرمقى از او باقى است .
155- عبدالله بن طاهر از طرف معتصم درخراسان ، هم والى و هم سپهسالار بود. در آن ايام عراق ، رى ، طبرستان و كرمان نيزضميمه خراسان بود. خراج و ماليات آن ولايات در هنگام وفات او بالغ بر 48 ميليوندرهم بود. وى در سال (230 ه) در سن چهل و هشت سالگى درگذشت .الكامل ، ج 7، ص 13 و 14.
در تاريخ طبرى و مقتل خوارزمى آمده است همسر يزيد، كه طبرى او را هند دختر عبدالله بن عامر بن كريز مى خواند، از ماجراى مجلس يزيد باخبر گرديد. پس سراسيمه از پرده بيرون آمد و خود را در مجلس يزيد افكند و ناباورانه پرسيد: اى اميرالمؤ منين ! آيا اين سر حسين پسر فاطمه دختر پيغمبر خداست ؟! يزيد پاسخ داد: آرى ... . (254) و در سير اعلام النبلاء ابن كثير و ديگر منابع آمده است كه سر حسين (ع ) سه روز در شهر دمشق بر نيزه و در معرض تماشاى مردم گذاشته شده بود. (255)
عبدالاله بن کیران یا عبدالله بن کیران (متولد ۲ آوریل ۱۹۵۴ در رباط) نخست وزیر مراکش از نوامبر ۲۰۱۱ تا مارس ۲۰۱۷ و نماینده پارلمان از شهر سلا در سالهای ۱۹۹۷، ۲۰۰۲، و ۲۰۰۷ بود.
عروه بن زبير، برادر عبدالله بن زبير، در توجيه كار برادرش به همان ماءموريت عمردر به آتش كشيدن خانه فاطمه در داستان بيعت ابوبكر استناد كرد
او، عبدالله بن عامر اموى ، پسر عموى خود، را فرماندار بصره و كشور پهناور ايران نمود. تا به ميل خود هركارى مى خواهد بكند.
11- رجوع شود به داستان عبدالله بن ابى در بحث آينده در مورد وضع طائف .
6. عبدالله بن عبيدالله اعرج ، برادر زين الدين على صالح
كلينى ، از على بن ابراهيم ، از پدرش - ابراهيم بن هاشم - روايت كرده است كه او گفت :من ، عبدالله بن جندب را در موقف (عرفات ) در حالتى نيكو ديدم كه بهتر از آن متصورنيست ، دستهايش به سوى آسمان بلند بود و پايين نمى آورد، اشكهايش پيوستهبرگونه اش مى لغزيد و بر زمين مى چكيد.وقتى مردم آنجا را ترك كردند، به او گفتم :اى ابو محمد! نديدم تو را در حالتى بهتر از اين حالت ! چه مى خواستى ؟ گفت : به خداقسم كه دعا نمى كردم جز براى برادران دينى ام و سبب آن ، اين است كه امام كاظم عليهالسلام مرا فرمود: هر كه براى برادر دينى اش در نبود او، دعا كند، از عرش ندا داده مىشود، براى تو صد هزار برابر آن ! و مرا خوش نيامد كه آن صد هزار برابر را بهخاطر يكى اى - كه نمى دانم آيا پذيرفته مى شود يا نه رها كنم .
- روزى عبدالله بن جعفر طيار، برادر زاده و داماد آن حضرت بر اثر مشكلات اقتصادى وتنگدستى ، به امير مؤ منان روى آورد و عرضه داشت : يا اءمير المؤ منين ! لو اءمرت لىبمعونة اءو نفقة فوالله ما لى نفقة الا اءن اءبيع دابتى ،فقال عليه السلام له : لا و الله ما اءجدلك شيئا الا اءن تاءمر عمك اءن يسرق فيعطيك ؛اى امير مؤ منان ، اگر صلاح مى دانيد، دستور دهيد تا مقدارى از بيتالمال به من كمك شود. به خدا سوگند كه نفقه زندگى ام را ندارم ، مگر اينكه مركبسوارى خود را بفروشم .