معنی کلمه ابن جارود ابومحمد عبدالله بن علی در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ابن جارود، ابومحمد عبدالله بن علی معروف به ابن جارود (ح ۲۳۰-۳۰۷ق /۸۴۵ - ۹۱۹م )، محدث و ناقد حدیث ، نیشابوری و ساکن مکه بوده است. از زادگاه و زندگانی او آگاهی در دست نیست جز اینکه وی از ابوسعید اشج ، حسن بن محمد زعفرانی ، محمد بن آدم ، یعقوب بن ابراهیم دورقی ، عبدالله بن هاشم طوسی ، ابن خزیمه و جمعی دیگر و به گفته حاکم از اسحاق بن راهویه ، علی بن حجر و احمد بن منیع نیز حدیث شنیده است ، اما ذهبی ذهبی ، محمد، تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۷۹۴، حیدرآباد دکن ، ۱۳۹۰ق / ۱۹۷۰م. ذهبی می افزاید که ابن جارود از پیشوایان علم حدیث بوده است ؛ حاکم و بعضی دیگر او را ثنا گفته اند. ذهبی ، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۴۰، به کوشش شعیب الارنووط و دیگران ، بیروت ، ۱۴۰۴ق /۱۹۸۴م. افرادی چون ابوالقاسم طبرانی ، ابوحامد بن شرقی ، محمد بن نافع مکی ، یحیی بن منصور قاضی ، دعلج سجزی ، محمد بن جبریل عجیفی و دیگران از وی حدیث شنیده و روایت کرده اند. ذهبی ، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۴۰، به کوشش شعیب الارنووط و دیگران ، بیروت ، ۱۴۰۴ق /۱۹۸۴م. ...
جملاتی از کاربرد کلمه ابن جارود ابومحمد عبدالله بن علی
اولین مشکل در دوران خلافت منصور شورش شخصی به نام عبدالله بن علی در شام بود که با کاردانی ابومسلم سرکوب شد و مجبور به اطاعت و بیعت با خلیفه شد و بعد از این ماجرا وی زندانی شد و به دستور خلیفه سقف زندان بر سرش ویران و وی جان باخت. منصور برای موروثی شدن خلافت در خاندان خود ابتدا عیسی بن موسی را که به دستور سفاح ولیعهد بود وادار به استعفا کرد اما چون وی قبول نکرد وی را زندانی کرد و زیر سقفهای خراب نشاند اما باز هم این کار چارهساز نشد. منصور به او زهر خوراند و وی بسیار سخت مسموم گشت اما زنده ماند و باز هم استعفا نداد. سرانجام روزی وی و پسرش را با هم احضار کرد و دستور داد پسرش را در حضور وی خفه کنند چنان که مأموران شروع به این کار کردند وی تسلیم گشت و استعفا داد. پس از آن وی پسر مورد علاقهاش مهدی را به جانشینی خود برگزید.
آرامگاه وی در بخش شمالی شهر باستانی شوش، در قبرستان قدیمی این شهر و در کنار بقعه امامزاده عبدالله بن علی، واقع شدهاست.
در سال ۱۳۲ هجری ابوالعباس نخستین خلیفه عباسی در کوفه بر خلافت نشست و به عنوان اولین خلیفه عباسیان بر منبر ایستاد و خطبه خواند و با مذمت بنی سفیانیها بنی مروانیها پایان دودمان امویان را اعلام کرد. سفاح تمامی ممالکی را که بنی امیه تحت سلطه داشتند البته به جزء اندلس تصرف کرد و تا آنجا که توانست کشورهای فتح شده را به دست خویشاوندان خود میداد البته خراسان در دست ابومسلم ماند. سفاح در شهر انبار که پایتخت او بود و یک شهر قدیمی ایرانی بود و احتمالاً در زمان لشگرکشیهای ایران به روم محل ذخایر جنگی دولت ایران بود، پس از سی سال بیماری در سال ۱۳۶ هجری درگذشت و پس از او برادرش که ولیعهد او هم بود به خلافت رسید، ابو جعفر منصور در ابتدا با شورش عمویش عبدالله بن علی مواجه شد، ابومسلم توانست شورش عبدالله بن علی را سرکوب کند اما حسادت و ترس منصور نسبت به قدرت ابومسلم، او را به قتل ابومسلم مجبور کرد.
بر اساس قانون مجازات اسلامی، تنها افرادی که مسئول فتنه بودند میبایست مجازات شوند. کشتن تعداد زیادی از افراد کاملاً با فهم اسلامی از عدالت و اصول اصلی ای که در قرآن مطرح شده تناقض دارد، خصوصاً آیه ۱۸ سوره فاطر که میگوید هیچکسی بار گناه دیگری را برنمیدارد. در واقع به صورت تاریخی نگاه فقها بر پایه همین آیه قران بودهاست. عرفات همچنین مثالی از یکی از احکام فقهی از فقهای همدوره ابن اسحاق میآورد، و استدلال میکند که این فقیه نمیتوانسته داستان بنی قریظه را باور بدارد. ابوعبید القاسم بن سلام (متوفای ۲۲۴ هجری)، از نخستین نویسندگان در باب فقه و سنن، در کتاب «الاموال» – که اثری فقهی و نه تاریخی است – نوشته زمانی که عبدالله بن علی، حاکم شام، به گروهی از اهل کتاب سخت گرفت و دستور داد به محل دیگری کوچ کنند، «ابوعمرو اوزاعی» که معاصر «ابن اسحاق» بود زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبودهاست تا همه مجازات شوند، و حکم الهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمیشوند. عرفات استدلال میکند که اگر از دید «اوزاعی»، آنچه «ابن اسحاق» در سیره اش نوشته، واقعی بود، هرگز به حاکم شام اعتراض نمیکرد و به رفتار منتسب به رسول خدا در برابر بنی قُریْظه اقتدا میکرد.
سفاح در شهر انبار که پایتخت او بود و یک شهر قدیمی ایرانی بود و احتمالاً در زمان لشگرکشیهای ایران به روم محل ذخایر جنگی دولت ایران بود، پس از یک دوره بیماری در سال ۱۳۶ هجری درگذشت و پس از او برادرش که ولیعهد او هم بود به خلافت رسید، ابو جعفر منصور در ابتدا با شورش عمویش عبدالله بن علی مواجه شد، ابومسلم توانست شورش عبدالله بن علی را سرکوب کند اما حسادت و ترس منصور نسبت به قدرت ابومسلم، او را به قتل ابومسلم مجبور کرد.
خلیفهٔ دوم عباسی، ابوجعفر منصور (حک. ۱۳۶–۱۵۸ ه.ق/۷۵۴–۷۷۵ م) بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، با آگاهی کامل از اینکه برای باقی ماندن خلافت در خط خانوادهاش، باید طیف وسیعی از رقبا و مخالفان را به اطاعت از خود وادار کند، عمویش، عبدالله بن علی را به بیعت با خود وادار کرد، ابومسلم خراسانی را کشت و سلسله مراتب را در خاندان عباسی دوباره تعریف کرد. بااینحال، بزرگترین تهدید علیه وی، از طرف شاخهٔ علوی خاندان بنیهاشم — که نزدیکترین پیوند خویشاوندی با پیامبر را داشتند — بهوجود آمد؛ و بدینترتیب وی توسط هواداران هاشمی بهعنوان قانونیترین وارثان خلافت، مورد چالش قرار گرفت. منصور پس از تحکیم رهبری سیاسیاش، زمینهسازی پایههای دولت جدید عباسی را آغاز کرد که بارزترین علامتش، بنیانگذاری پایتخت جدید بود: بغداد یا مَدینَةُالسَّلام، پایتخت جدید اسلامی با ادعاهای ایدئولوژیک تازهای در مورد جایگاه خلفای عباسی بهعنوان امامان و نمایندگان حکومت الهی همراه بود. مفاهیم ایرانی دربارهٔ حق الهی پادشاهان با انتظارات مسیحی–اسلامی با محوریت خانوادهٔ پیامبر — یا حاکم جامعهٔ مدینه فاضله — در شکلگیری نهاد سیاسی عباسی تلفیق شد. خلفا بهعنوان اعضای مقدس خانوادهٔ پیامبر، بهعنوان حافظ ایمان اسلامی و بهعنوان تنها حاکمانی که تداوم بخش آرمان سلطنتی ایرانی بودند، حکمرانی میکردند؛ بنابراین، قدرت نهاد خلافت در جامعیت و قابلیت خود برای برقراری ارتباط میان عناصر مختلف با موضوعات مختلف امپراتوری نهفتهاست، دستاوردی که از همهٔ سیطرههای خاص امپراتوریهای گذشتهٔ خاور میانه فراتر رفتهاست.
بهنوشتهٔ رسول جعفریان، حُکّامِ عباسی تا مدتی رفتارِ نرمی با علویان داشتند. اما بعد از استقرارِ حکومتشان و همزمان با قیامهای پراکندهٔ علویان در گوشهوکنارِ سرزمینهای خلافت اسلامی، بر سختگیری و خفقان افزودند. تا جاییکه حتی نزدیکترین سردارانشان مانند عبدالله بن علی، ابومسلم خراسانی و ابوسلمه را تحمل نکردند. بهعقیدهٔ جعفریان، فشارِ عباسیان بهطور ویژه زمانی بیشتر شد که جنبشِ علمیِ راهاندازیشده از سوی امامانِ پیشین، به کاظم موقعیتِ ویژهای برای رهبریِ جامعهٔ اسلامی داده بود. ده سال نخست امامت کاظم، از سال ۱۴۸ تا سال ۱۵۸ ه. ق، مصادف با حکومت منصور بود. بعد از آن تا سال ۱۶۹ ه.ق مهدی عباسی، و سپس یک سال هادی عباسی، و سپس هارون به حکومت رسیدند. کاظم در سال ۱۸۳ ه. ق، در دوران خلافتِ هارون از دنیا رفت. از قیامهای این دوران، میتوان به قیام حسین بن علی یا شهید فَخّ در دورانِ حکومت هادی عباسی اشاره کرد. بعد از آن یحیی و ادریس، فرزندان عبدالله بودند که در زمان هارون دست به قیام زدند. بدین دلیل، طبیعی بود خلفای عباسی، علویان را رقیبِ سیاسیِ خود بینند و بر آنان سخت گیرند. در این میان روش مبارزاتیِ کاظم که نوعی مبارزهٔ منفی بود، از خلال تَقیّه — بهعنوان یک ترفندِ ضداطلاعاتی — بهسختی قابل تشخیص بود.
پس از به خلافت رسیدن منصور، ابومسلم شورش عبدالله بن علی را سرکوب کرد، منصور برای اینکه غنایم نبرد ابومسلم در جنگ با عبدالله بن علی را که بسیار زیاد هم بود بدست آورد پیکی به جانب ابومسلم فرستاد و برای اینکه ولایت خراسان را از دست ابومسلم خارج کند فرمان ولایت مصر و شام را به این بهانه که در آنجا به خلیفه نزدیکتر است تا خراسان به جانب ابومسلم فرستاد، اما ابومسلم عصبانی شد و با لشگریان خود به سمت خراسان حرکت کرد. این عمل ابومسلم خلیفه را سخت بیمناک کرد و درصدد قتل او برآمد، خلیفه وحشت داشت که اگر ابومسلم به پایتخت خلافت برسد کار عباسیان تمام است، او به عامل ابومسلم در خراسان نامه نوشت و ولایت خراسان را به او وعده داد و چون این خبر به ابومسلم رسید دانست که خلیفه در بین عاملین او نفوذ کرده پس از بازگشت به خراسان بیمناک شد و قصد رفتن به جانب خلیفه را کرد، دوستانش او را از این کار برحذر داشتند اما ابومسلم به حضور خلیفه رفت و کشته شد. عباسیان که در ابتدا به ابومسلم لقب امین آل محمد را داده بودند پس از کشته شدن او را ابومجرم نامیدند. پیروان ابومسلم را مسلمیه مینامند، آنان معتقد بودند که ابومسلم کشته نشده و در کوههای ری زندانی است و روزی بازمیگردد. مقنع یکی از نظامیان لشکر ابومسلم بودو گویا در به قدرت رسیدن عباسیان در کنار ابومسلم نقش فعالی داشت. مقنع در هنگام خروج اعلام کرد که روح ابومسلم در او حلول کرده است..