معنی کلمه ابن اثیر علی بن محمد در دانشنامه اسلامی
پدرش در دستگاه سلاطین آن زنگی موقعیت ویژه ای داشت و مناصبی را از سوی آنان بر عهده داشت. او به جهت دارایی و ثروت زیادش، از مالکان و تجار مشهور جزیره بود و بین موصل و شام سفرهای تجاری متعدد کرد و بارها از سوی فرنگیان به اموال و کاروانهای تجاری او تعرض شد. سه فرزند او از عالمان و مؤلفان مشهورند. مجد الدین مبارک فرزند بزرگتر به علوم حدیث پرداخت و دو کتاب جامع الاصول فی احادیث الرسول و النهایة فی غریب الحدیث را نوشت. برادر کوچکتر ضیاء الدین نصر اللّه به ادبیات روی آورد و کتابهای المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، دیوان ترسل و الجامع الکبیر فی صناعة المنظوم را تألیف کرد.
عز الدین علی برادر وسطی در اوایل سال 555 در جزیرۀ ابن عمر از منطقۀ جزیره در شمال رود فرات متولد شد. از کودکی و جوانی او اطلاع چندانی در دست نیست جز آنکه خود ذیل رویدادهای سال 571 در الکامل می نویسد: در ماه رمضان کسوف رخ داد و من آن هنگام 16 سال داشتم و نزد استادم حساب می خواندم که از ترس به او پناه بردم چون از علم نجوم نیز بهره مند بود. همچنین ذیل حوادث سال 575 نوشته است: نزد یکی از علماء رفتم تا حدیث پیامبر را از او بشنوم.
ابن اثیر در سال 579 همراه پدر و برادرانش به موصل نقل مکان کردند و چون این شهر در آن زمان مرکز علم و ادب بود عز الدین شروع به استفاده از عالمان آن دیار کرد. اولین ارتباطش با ادیب و مقرئی، ابوالحرم مکی بن ریان نحوی بود که ذیل حوادث سال 603 از او تجلیل کرده است. او در موصل، شام و بغداد نزد استادانی چون عبداللّه بن سویده، ابن فضل الزمان، یعیش بن صدقه، عبدالمنعم بن کلیب، ابن ریان بن شعبه، عمر بن طبرزد، عبدالمحسن بن عبداللّه و ابن غنایم حلبی دانش آموخت. وی برخی از این استادان را در الکامل معرفی کرده است.
ابن اثیر در علوم و فنون مختلف از جمله حدیث، قراءت، خطاب به، لغت، مغازی و سیر پیش رفت و در زمرۀ مشاهیر و فقهای موصل قرار گرفت و کم کم به دربار سلطان راه یافت.
ابن طقطقی در آداب السلطانیه علت راهیابی او به دستگاه سلطان و خلیفه را اینگونه شرح می دهد: «صاحب موصل که گمان می کنم نور الدین بوده به مجد الدین برادر ابن اثیر گفت: شخصی امین و متدین برایم پیدا کن که راز نگهدار باشد و پیام شفاهی مرا به خلیفه برساند. مجد الدین، برادرش عز الدین را معرفی کرد. سلطان او را خواست و پیغام هایی را به او داد و به او گفت هم اکنون عازم شو. ابن اثیر نزد برادر آمد تا با او وداع کند. مجد از او پرسید سلطان دربارۀ چه با تو سخن گفت؟