ابن ابی الخطاب

معنی کلمه ابن ابی الخطاب در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] محمد بن حسین بن ابی الخطاب زید زَیّات همدانی کوفی معروف به اِبْن اَبی الْخَطّاب (د ۲۶۲ق)، محدّث ایرانی راوی شیعی است. وی از اصحاب سه تن از امامان شیعه به شمار می آید.
او از نوادگان عبدالعزیز بن المهتدی بن محمد بن عبدالعزیز الاشعری القمی است.
کلینی (د ۳۲۸ یا ۳۲۹ق) نام او را در مواضع مختلف از اصول کافی "محمد بن الحسین " و ابن قولویه "محمد بن الحسین بن ابی الخطاب " آورده اند.

جملاتی از کاربرد کلمه ابن ابی الخطاب

برخی از مسلمانان به او لقب «مریم دوم» یا «مریم کبری» نیز داده‌اند. به عقیده بسیاری از مسلمانان خدیجه مادر فاطمه نیز همچون فاطمه از بهترین و مقدس‌ترین زنان تاریخ به‌شمار می‌آید. این دو در امور اسلامی و اخروی مربوط به زنان، نقش مهمی را ایفا می‌نمایند. همچنین امامان شیعه و سادات از طریق فاطمه و علی ابن ابی‌طالب از نسل محمد به حساب می‌آیند. تا آنجا که در طول تاریخ به فرزندان فاطمه، «پسران رسول خدا» (ابن رسول‌الله)، گفته می‌شده‌است.[نیازمند منبع]

قصیده فارسی عرفی شیرازی در مدح علی ابن ابی‌طالب و وصف حرم

وقتی پایتخت ایران یعنی شهر تیسفون (در عراق امروزی) در سال ۶۳۷ میلادی یعنی در زمان خلافت عمر و به فرماندهی سعد ابن ابی وقاص به دست مسلمانان سقوط کرد، مسلمانان ساختمان‌های زرتشتیان و هرآنچه را که یافتند سوزاندند.
به گفته میکائیل کوپرسن، مسعودی در آثارش مذهبش را اعلام ننموده ولی نحوه برخورد او با تاریخ اسلام مثلاً خلافت علی ابن ابی طالب، و عنوان بعضی از کتاب‌هایش دلالت بر شیعه بودن او دارد.
طبق آنچه عبدالزهرا مهدی در کتابش الهجوم بدان پرداخته‌است، هجوم به خانه فاطمه، در دو نوبت صورت گرفته‌است که در مرتبه اول، اتفاق به‌خصوصی نیافتاد و به تهدید و جمع‌آوری هیزم اکتفا شده‌است و نتیجه آن خروج متحصنین غیر از علی و فاطمه از خانه بوده‌است. در مرتبه بعدی، حمله به خانه، شکستن درب، توهین و آسیب به فاطمه و سقط محسن شکل گرفته‌است. علی لباف در فهرستی که بر کتاب هجوم نوشته‌است، گزارش می‌کند که در منابع شیعه و سنی، بین دو هجوم اول و دوم خلط شده‌است. لبافی علت این اختلاط در منابع شیعی را ملاحظاتی همچون ترس از حکومت‌های جائر، سهو در ضبط و استناد به منابع عامه می‌داند. مازندرانی و ابن شهرآشوب تعداد افراد حاضر در این هجوم را به نقل از ابن‌عباس، ۶۰ نفر گزارش کرده‌است. در گزارشی که ابن حمزه زیدی گزارش می‌کند، خالد بن ولید و عیاش بن ربیعه، عمر بن خطاب را در این هجوم همراهی کردند. ابن ابی‌الحدید نیز در شرح نهج‌البلاغه گزارش می‌کند که در این هنگام، مردم برای نظاره کردن در خیابان‌های مدینه جمع شده بودند به طوری که خیابان‌ها از مردان پر شد.
افشین محمدبن دیوداد (ابن ابی الساج) یکی از عمال خلفای عباسی در ارمنستان و جبال بود. در ۲۷۶ه‍.ق به نبرد با ابوالجیش خمارویه پسر ابن طولون حاکم مصر رفت و در جنگی که به شام میان آن دو درگرفت مغلوب شد و امان خواست و بار دیگر با اسحاق بن کنداج همدست شد و به جنگ خمارویه شتافت و در این وقت پسر خلیفه معتضد از بغداد به یاری او رفت و بر خمارویه فائق آمد، سپس آنگاه که ابن ابی الساج والی قنسرین و ابن کنداج والی جزیره و موصل بود میان آن دو جنگی درپیوست و ابن ابی الساج پسر خویش را به گروگان به مصر فرستاده و از خمارویه یاری خواست و با سپاهی که خمارویه به یاری او فرستاد ابن کنداج را مغلوب و جزیره را مسخر کرد. سپس ابن کنداج به مصر رفت و با خمارویه همراه گشت و در نبردی که در پیرامون دمشق روی داد ابن ابی الساج مغلوب گردید و شکست خورده تا تکریت رفت؛ و در آنجا بار دیگر نبردی میان او و سپاهیان ابن کنداج و خمارویه روی داد و ابن ابی الساج غالب آمد و تا دمشق خصم مغلوب را دنبال کرد و در آن وقت از خلیفه یاری جست؛ و چون از ورود خمارویه با سپاهی بزرگ آگاهی یافت و در خود توان مقاومت ندید در ۲۷۶ با سپاه خویش به بغداد رفته به خلیفه پناهنده شد و خلیفه او را ولایت آذربایجان داد. درگذشت او به سال ۲۸۸ است.
فعالیت‌هایی که پس از کشته شدن علی ابن ابی‌طالب از ابن‌عباس سر زده دقیقاً مشخص نیست. حسن مجتبی از او دعوت کرد که فرماندهِ سپاهش شود، اما او با معاویه رابطه برقرار کرد. به دعوت حسن یا میل خود ابن‌عباس، ممکن است خود او یکی از بانیان صلح بین حسن و معاویه بوده باشد. ابن‌عباس بیان کرد که معاویه به علت قدردانی از کارهای او، حقش در غصب اموال مالیات بصره (که بخشی از خزانه بصره بود) را به رسمیت می‌شناسد. دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که روایاتی که این تدبیر و حیلت ابن‌عباس را بیان می‌کنند، با شأن ابن‌عباس در تناقض است. به همین علت این ماجرا آشکارا به اشتباه به گردن برادرش عبیدالله بن عباس انداخته شد. در زمان خلافت معاویه، ابن‌عباس در حجاز زندگی می‌کرد و مکرراً برای دفاع از حقوق بنی‌هاشم (که شامل حقوق خودش نیز می‌شد) به شام می‌رفت.
در میان فقهای اسلام کسانی مانند شهاب‌الدین الهیثمی و ابن ابی‌الدنیا بوده‌اند که موسیقی را یکسره لهو و لعب می‌دانستند و آن را مکروه یا حرام تلقی می‌نمودند. فارابی معتقد بود که موسیقی نمی‌تواند هرگونه حالت روحی یا هر نوع شور و هیجانی را در شخص برانگیزد. ابن زیله نیز معتقد بود که موسیقی می‌تواند شخص را به ارتکاب عمل گناه بکشاند. با این حال، ابوحامد محمد غزالی، موسیقی و سماع را جایز دانسته‌است.