ابله دار

معنی کلمه ابله دار در لغت نامه دهخدا

( آبله دار ) آبله دار. [ ب ِ ل َ / ل ِ ] ( نف مرکب ) آنکه بر تن جدری دارد. || آنکه بر اندام تاول دارد.

معنی کلمه ابله دار در فرهنگ فارسی

( آبله دار ) ( اسم ) آنکه بر اندام آبله دارد.
آنکه بر اندام تاول دارد

جملاتی از کاربرد کلمه ابله دار

از رگ ابر قلم بس که فشاندم گوهر چون صدف شد دل بحر آبله دار از دستم
نشد از بیل کفت آبله دار نشدی غرقه به خون آبله وار
پای خیال آبله دار، است بسکه سعی کرد و نیافت مثل ترا، در، دیارها
به ذرّه یی ز غمش پیک عقل ره نبرد چو پایش آبله دار است پای وهم و خیال
چه لازم است کنم پای سعی آبله دار مرا که راه طلب کوته از تپیدن شد
هرگز نشود پی نفس سوخته را گم دل تا لب من آبله دار است ببینید
تار نگاه پیرو ما سلک گوهرست رفتار پای آبله دار خودیم ما
بر خویش چه نازد صدف از پهلوی گوهر کز زحمت در یوزه کفش آبله دار است
که سجده شه ز نقش جبین شود آبله دار روی زمین
دو اسبه کرده بیکره مگر سه منزل طی که پای باده بود از حباب آبله دار