ابراهیم بن بشر

معنی کلمه ابراهیم بن بشر در لغت نامه دهخدا

ابراهیم بن بشر. [ اِ م ِ ن ِ ب ِ ] ( اِخ ) شاعر بزرگ عرب در قرن اول هجری ، برادر نعمان بن بشر انصاری. وفات 60 هَ.ق.

معنی کلمه ابراهیم بن بشر در فرهنگ فارسی

شاعر بزرگ عرب در قرن اول هجری

جملاتی از کاربرد کلمه ابراهیم بن بشر

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با سربازان مسلمان براى سركوبى جمعيتى ازاهل كتاب كه هنوز قبول جزيه نكرده بودند، حركت كرد. در اين پيكار زنى تازه عروساسير شد. حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام مراجعت ، شبى در بين راه خوابيدو نگهبانى آن شب را به عمّار ياسر و عباد بن بشر واگذار فرمود. اين دو سربازارجمند، يك شب نگهبانى را بين خود تقسيم كردند: نيمهاول نگهبانى نصيب عبادبن بشر گرديد و در نصف آخر شب قرار شد عمّار ياسر پاسبانىكند. عمار به خواب رفت و عبادبن بشر وقت را غنيمت شمرد و به نمازمشغول شد.
فقير گويد: محمّد بن بشر مذكور از صلحا و عيون اصحاب و متكلمين ايشان است و همان استكـه پـنـجـاه حـجـه پـيـاه بـه جا آورده و ابوسهل خالوى ابومحمّد حسن بن موسى نوبختىفـيـلسـوف صـاحـب ( كـتـاب الفـرق ) اسـت و از سـعـادتابـوسـهـل اسـت كـه بـه شـرف مـلاقـات امـام زمـان عـليـه السـلامنائل شده چنانكه در ذكر وفات حضرت عسكرى عليه السلام خبرش گذشت .
بين نمازگذار نمازش حايل مى شود؛ يعنى توجه قلب را از وى برطرف مى كند. در خبراست كه : عثمان بن ابى العاص بن بشر در خدمت حضرترسول صلى الله عليه و آله عرض كرد: شيطان بين نماز و قرائت منحايل مى شود - يعنى حضور قلب را از من مى گيرد - حضرت جواب داد: نامش ‍ شيطان(خنزب ) است . پس هر زما از او ترسيدى به خدا پناه ببر.(260)
شيخ متكلمين اماميه بغداد و بزرگ طايفه نوبختيه بود در زمان خود جلالت و بزرگى درديـن و دنـيـا داشـت و جـارى مـجـراى وزراء بـود و كتب بسيار تصنيف كرده از جمله كتاب (انـوار در تـواريخ ائمه اطهار عليهم السلام ) . ابن نديم در ( فهرست ) گفتهكـه ايـن شـيـخ (75) جمع كرده بود كتابهاى بسيار، و بسيارى از نسخ را بهخـط خـودش نـوشته بود و مصنفات و مؤ لفات او در كلام و فلسفه و غيرهما بسيار است وجـمـع مـى شـدنـد نـزد او جـمـاعـتـى از نـاقـليـن كـتـب فـلسـفـهمـثـل ابـوعـثـمـان دمـشـقـى و اسـحـاق و ثـابـت و غـيـر ايـشـان و از غـلمـان او اسـت ابـوالحسنالسـّوسـنـجردى معروف به حمدونى اسمش محمّد بن بشر صاحب ( كتاب انفاذ ) استدر امامت انتهى .(76)
و در الدر المنثور است كه اسحاق بن بشر و ابن عساكر از طريق جويبر از ضحاك از ابنعباس روايت كرده كه گفت : وقتى ابراهيم ديد دست ملائكه به گوساله نميرسد بدش آمدو از آنان ترسيد و اين ترس ابراهيم از اين باب بود كه در آن روزگاران رسم بر اينبود كه هر كس قصد آزار كسى را داشت نزد او غذا نميخورد چون فكر مى كرد اگر او مرابا طعام خود احترام كند ديگر جايز نيست من او را بيازارم ، ابراهيم (عليه السلام ) ذهنشبه اين مساءله متوجه شد و ترسيد مبادا قصد سوئى داشته باشند و به حدى ترسيد كهبنده اى بدنش به لرزه افتاد.
در واقع عصر غيبت عصر آمادگى براى سرنگونى حكومت ستم و بيداد است ولى اينسخنان چنانكه بايد مخالفان را قانع نمى ساخت و با اوج گيرى بحثهاى كلامى ، وجودمجموعه هاى روايى كلينى ، نعمانى و صدوق پاسخ ‌گوى نياز روز نبود. ولىابوسهل اسماعيل بن على نوبختى پيش از اين عصر از سده سوم ، فلسفه غيبت را براساس ديدگاه متكلمان بررسى كرده بود و از اين نظر پيشگام بحقهاى عقلى در حوزهفلسفه غيبت شمرده مى شود. پس از او علماى ديگر شيعه از او پيروى كردند. ابوالحسنمحمد بن بشر سوسنجردى ابوالحسن على بن وصيف الناشى الاصغر (م : 365 - 27 ه - ق.) شيخ مفيد ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمانى (م : 336 - 413 ه - ق .) سيداجل علم الهدى ابوالقاسم على بن حسين مرتضى (م : 436 355 ه - ق .) و شيخ الطائفهابوجعفر محمد بن حسن طوسى (م : 46 - 385 ه - .ق .) همه با واسطه يا مستقيم از او دانش ‍فرا گرفته اند.
و در كتاب (البداية و النهايه ) در باره ذو القرنين گفته : اسحاق بن بشر از سعيدبن بشير از قتاده نقل كرده كه اسكندر همان ذو القرنين است ، و پدرش اولين قيصر رومبوده ، و از دودمان سام بن نوح بوده است . و اما ذو القرنين دوم اسكندر پسر فيلبس بودهاست . ( آنگاه نسب او را به عيص بن اسحاق بن ابراهيم مى رساند و مى گويد: ) اومقدونى يونانى مصرى بوده ، و آن كسى بوده كه شهر اسكندريه را ساخته ، و تاريخبنايش تاريخ رايج روم گشته ، و از اسكندر ذو القرنين به مدت بس طولانى متاخر بوده.
و امّا عبداللّه ، كُنْيَه او ابوجعفر و مادر او اُمّ عبداللّه دختر عامر بن عبداللّه بن بشر بنعامر ملاعب الا سنّه است و او را منصور دوانيقى با برادرش على و جمله اى از سادات بنىحسن ماءخوذ داشت و چون از مدينه بيرون آوردند آنها را به جانب كوفه مى بردند درنزديكى رَبَذه در قصر نفيس ، كه سه ميل راه است تا مدينه ، حدّادين را امر كردند كه آنهارا در قيد و اغلال كنند پس هر يك از آنها را در قيد و غلّ كردند و حلقه هاى قيد عبداللّهبسيار تنگ بود و او را ضجر بسيار مى داد عبداللّه آهى كشيد برادرش على چون اين بديداو را قسم داد كه قيدش را با قيد او عوض كند؛ چه حلقه هاى قيد على فراختر بود. پسعلى قيد او را گرفت و از خود را بدو داد عبداللّه در سنچهل و شش سالگى بود كه در حبس وفات يافت در يوم اءضحى سنه صدچهل و پنج .(106)
ثواب بردن تحفه براى خانواده و خوشحال كردن دختر يا پسر   حديث : 1 حدثنى محمد بن الحسن رضى الله عنهقال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن سلمه بن الخطاب عن ايوب بن سليم العطار عناسحاق بن بشر الكاهلى عن سالم الافطس عن سعيد بن جبير عن ابن عباسقال قال رسول الله صلى الله عليه و آله مندخل السوق فاشترى تحفه فحملها الى عياله كانكحامل صدقه الى قوم محاويج و ليبدا بالاناثقبل الذكور فانه من فرح انثى فكانما اعتق رقبه من ولداسماعيل و من اقر بعين ابن فكانما بكى من خشيه الله و من بكى من خشيه الله ادخله اللهجنات النعيم .
زهير بن بشر الخثعمى . عمار بن حسّان بن شريح الطّائى از شيعيان مخلص بوده و باحضرت امام حسين عليه السّلام از مكه مصاحبت كرده تا دركربلا.