اب روغن
در فرهنگ فارسی: ( آب روغن ) ۱- روغن گداخته آمیخته باب گرم که برروی چلو ریزند . ۲ - ترید شرید اشکنه. روغن گداخته
قدر تو بر سر آمد از این چرخ آبگون قدر تو با سپهر چو با آب روغن است
طبع خاموشان به نور شرم روشن میشود درچراغ حسن گوهر آب روغن میشود
جملاتی از کاربرد کلمه اب روغن
برای تهیهٔ زرشکپلو، مرغ را نمک میزنند و در روغن تفت میدهند تا طلایی شود. زرشک و زیره و شکر را اضافه میکنند و روی مرغ محلول زعفران میریزند. برنج را مانند چلو ساده آبکش میکنند. نیم پیمانه آب روغن در دیگ داغ میکنند و تهدیگِ نان لواش یا سیبزمینی میچینند. نیمی از برنج را ریخته و مرغ یا گوشت آماده را روی برنج میگذارند و باقی برنج را روی آن میریزند. دیگ را روی شعله میگذارند تا دَم بدهد بعد نیم پیمانه آب روغن روی برنج میدهند. دمکنی میگذارند و شعله را ملایم میکنند. بعد از یک ساعت زرشکپلو دم کشیدهاست. هنگام کشیدن زعفران را در آب داغ حل میکنند و زرشک و یک کفگیر برنج را با آن مخلوط کرده و روی پلو میریزند.
مرا به گوهر شب تاب رشک می آید که در چراغ خود از آب روغنی دارد
در چراغ دیدهٔ من آب روغن میشود بخت چون باشد چراغ از آب روشن میشود