فطار

معنی کلمه فطار در لغت نامه دهخدا

فطار. [ ف ُ ] ( ع ص ) شمشیر که در آن کفتگی باشد و نبرد چیزی را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه فطار

اگرچه گزارش‌ها اوپن را مردی دارای آداب معرفی کرده‌اند،[۴] با این وجود وی به سادیست بدنام تشبیه شده‌است که اغلب خود بشخصه زندانیان را اعدام می‌کرد، و به نوشته فرانچیشگ زامبتسکی، سوزنبان فطار لهستانی، «زندانیان را چنان هدف گلوله قرار می‌داد، انگار [آن‌ها] کَبک بودند». زندانیانی که در شیفت‌های ۱۲ تا ۱۴ ساعته کار می‌کردند، سوپ آبکی برای صبحانه، سوپ مشابه برای ناهار و نوشیدنی دانه‌های بوداده با نان چاودار برای شام دریافت می‌کردند که هر نان میان ۱۰ تن از ایشان تقسیم می‌شد. در طول برچیده شدن اردوگاه، حدود ۵۰۰–۷۰۰ زندانی توسط اس‌اس در جنگل اعدام شدند و تمام سازه‌ها به آتش کشیده شدند. خوش‌شانسی اوپن کمی پس از آن به پایان رسید. او در اواسط دسامبر ۱۹۴۴ توسط پارتیزان‌های لهستانی که در جاده کمین کرده بودند، در نزدیکی ینجه‌یوف کشته شد؛ او از ماشین پیاده شد و تا روستای لیپوفکا پیاده دوید و در زیر انبوهی از یونجه خزید. پارتیزان‌ها محل پنهان شدن وی را با مسلسل تیرباران و تنها از اسنادی که بر روی جسد وی یافتند وی را شناسایی کردند.