غیمه
معنی کلمه غیمه در فرهنگ معین
معنی کلمه غیمه در ویکی واژه
یک ابر، یک غیم.
مهی غلیظ.
یکی اسفن
جملاتی از کاربرد کلمه غیمه
در قدیم کشاورزان با شروع فصل سرما و پایان چرای علوفه و جمعآوری همه محصولات ناچار بودند قوچ و بّز نَر و حتی گاو نر که بیشتر کاربرد پَرواری داشت را سر ببرندبرای اینکه با آغاز زمستان گیاهان و علف کافی برای خوراک نبود و اینها در فصل سرما لاغر میشدند بهعلاوه جا برای نگهداری آنها در سرما و یخبندان نبود بناچار باید چارپایان پرواری ذبح میشدند که به این کار پرواربندی و جشن غلیه کنان میگفتند. و گوشت آن را سرخ غیمه و کاملاً خشک میکردند و نمک میزدند و در کیسه گونی در محلی بلند آویزان میکردند تا در طول پاییز و زمستان از گوشت آن برای خوراک خود استفاده کنند. سایر دامها برای زاد و ولد نگهداری میشدند و در این فصل موقع جفتگیری نیز به پایان میرسید که دامها در اوایل بهار نوزاد خود را بدنیا میآوردند.
در قدیم کشاورزان با شروع فصل سرما و پایان چرای علوفه ناچار بودند قوچ و بّز نَر و حتی گاو نر که بیشتر کاربرد پَرواری دارد را سر ببرندبرای اینکه با آغاز زمستان گیاهان و علف کافی برای خوراک نبود و اینها در فصل سرما لاغر می شدند بعلاوه جا برای نگهداری آنها در سرما و یخبندان نبود بناچار چارپایان پرواری ذبح می شدند که به این کار پرواربندی و جشن غلیه کنان می گفتند. و گوشت آن را سرخ غیمه و کاملا خشک می کردند و نمک می زدند و در کیسه گونی در محلی بلند آویزان می کردند تا در طول پاییز و زمستان از گوشت آن برای خوراک خود استفاده کنند. سایر دام ها برای زاد و ولد نگهداری میشدند و در این فصل موقع جفت گیری نیز به پایان می رسید که دام ها در اوایل بهار نوزاد خود را بدنیا می آوردند.