غیمه

معنی کلمه غیمه در لغت نامه دهخدا

( غیمة ) غیمة. [ غ َ م َ ] ( ع اِ ) یکی غیم بمعنی ابر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غَیم شود. || مه غلیظ. مه ستبر. ( دزی ج 2 ص 235 ). || اسفنج. ابر. غیم البحر. ( تذکره ضریر انطاکی جزء اول ص 252 ).

معنی کلمه غیمه در فرهنگ معین

(غَ یا غِ مَ یا مِ ) [ ع . غیمة ] (اِ. ) ۱ - یک ابر، یک غیم . ۲ - مهی غلیظ . ۳ - یکی اسفنج .

معنی کلمه غیمه در ویکی واژه

غیمة
یک ابر، یک غیم.
مهی غلیظ.
یکی اسفن

جملاتی از کاربرد کلمه غیمه

در قدیم کشاورزان با شروع فصل سرما و پایان چرای علوفه و جمع‌آوری همه محصولات ناچار بودند قوچ و بّز نَر و حتی گاو نر که بیشتر کاربرد پَرواری داشت را سر ببرندبرای اینکه با آغاز زمستان گیاهان و علف کافی برای خوراک نبود و اینها در فصل سرما لاغر می‌شدند به‌علاوه جا برای نگهداری آنها در سرما و یخبندان نبود بناچار باید چارپایان پرواری ذبح می‌شدند که به این کار پرواربندی و جشن غلیه کنان می‌گفتند. و گوشت آن را سرخ غیمه و کاملاً خشک می‌کردند و نمک می‌زدند و در کیسه گونی در محلی بلند آویزان می‌کردند تا در طول پاییز و زمستان از گوشت آن برای خوراک خود استفاده کنند. سایر دام‌ها برای زاد و ولد نگهداری می‌شدند و در این فصل موقع جفت‌گیری نیز به پایان می‌رسید که دام‌ها در اوایل بهار نوزاد خود را بدنیا می‌آوردند.
در قدیم کشاورزان با شروع فصل سرما و پایان چرای علوفه ناچار بودند قوچ و بّز نَر و حتی گاو نر که بیشتر کاربرد پَرواری دارد را سر ببرندبرای اینکه با آغاز زمستان گیاهان و علف کافی برای خوراک نبود و اینها در فصل سرما لاغر می شدند بعلاوه جا برای نگهداری آنها در سرما و یخبندان نبود بناچار چارپایان پرواری ذبح می شدند که به این کار پرواربندی و جشن غلیه کنان می گفتند. و گوشت آن را سرخ غیمه و کاملا خشک می کردند و نمک می زدند و در کیسه گونی در محلی بلند آویزان می کردند تا در طول پاییز و زمستان از گوشت آن برای خوراک خود استفاده کنند. سایر دام ها برای زاد و ولد نگهداری میشدند و در این فصل موقع جفت گیری نیز به پایان می رسید که دام ها در اوایل بهار نوزاد خود را بدنیا می آوردند.