غدده

معنی کلمه غدده در لغت نامه دهخدا

( غددة ) غددة. [ غ ُ دَ دَ ] ( ع اِ ) گره گوشت. گره اندام پیه ناک. ( منتهی الارب ). هر گرهی در جسد که پیه آن را فراگیرد. ( از اقرب الموارد ). || هر گوشتپاره درشت میان پی. هر خون بسته میان گوشت و پوست. ( منتهی الارب ). || پاره گوشتی صلب که میان پوست و گوشت به علت بیماری ایجاد شود و با تحریک به حرکت می آید. ( از اقرب الموارد ). غده. || طاعون شتر. ( اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه غدده

پياز بواسطه يدى كه دارد ضد ((اسكوربوت )) است و امراضى را كه مربوط بهسيستم لنفاوى است مثل ورم غدده ها، آبسه هاى شديد، جوشهاى زير پوشت و غيره درمانكرده و بهبود مى بخشد))(351)