معنی کلمه علی کاشی در لغت نامه دهخدا
علی کاشی. [ ع َی ِ ] ( اِخ ) ابن محمد مشهور به نصیرالدین کاشی. متکلم و فقیه و محدث متوفی در سال 755 هَ. ق. و شهرت اورا حلی نیز آورده اند. او راست : 1- الاعتراضات علی تعریف الطهارة. 2- تعلیقات علی هامش شرح الاشارات. 3- حاشیه بر شرح التجرید اصفهانی. 4- حاشیه بر شمسیه. 5-شرح طوالع بیضاوی. ( از معجم المؤلفین از فوائدالرضویه عباس قمی ج 1 ص 326 و تذکرةالمتبحرین ص 490 ).
علی کاشی.[ ع َ ی ِ ] ( اِخ ) ابن مراد کاشی. ملقب به علاءالدین. متوفی در سال 624 هَ. ق. او راست : زبدةاللغة به زبان فارسی ، که در دو قسمت است قسمت اول در اسماء و قسمت دوم در افعال. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 953 ).