معنی کلمه علی جرجانی در لغت نامه دهخدا
رب میت قد صار بالعلم حیا
و معافا قد مات جهلا و عیا
فاطلبوا العلم کی تنالوا خلودا
لاتعد البقاء فی الجهل شیئا.( از یادداشت دهخدا ).
علی جرجانی. [ ع َ ی ِ ج ُ ] ( اِخ )ابن صالح جرجانی او راست : 1 - جرجانیات ، و آن مسائلی است که از محمدبن حسن روایت کرده است. 2 - مسائل علی بن صالح. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 581 و 1669 ).
علی جرجانی. [ ع َ ی ِ ج ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن حسن بن علی بن اسماعیل جرجانی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن ( علی بن عبدالعزیز فقیه ) و علی ( ابن عبدالعزیزبن... ) و جرجانی ( علی بن عبدالعزیز... ) شود.
علی جرجانی. [ ع َ ی ِ ج ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالغفار جرجانی کاتب ، مکنّی به ابوالحسن. به عربی شعر نیز می گفته و دیوان او پنجاه ورقه است. ( از الفهرست ابن الندیم ).
علی جرجانی. [ ع َ ی ِ ج ُ ] ( اِخ ) ابن فضلان جرجانی بن بزری ، مکنّی به ابوالحسن. محدث و ساکن سمرقند بود. وی از ابن الاعرابی حدیث شنیده است و حمزة السهمی از او حدیث کرده است. «بزری » نسبت به «بزر» است و منظور کسی که «بزر» را برای روغنگیری می فشارد. ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به جرجانی ( علی بن فضلان... ) شود.
علی جرجانی. [ ع َ ی ِ ج ُ ] ( اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن علی بن زکریا زبحی جرجانی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زبحی شود.
علی جرجانی. [ ع َ ی ِج ُ ] ( اِخ ) ابن محمدبن علی جرجانی حسینی حنفی ، مشهور به میرسیدشریف و مکنّی به ابوالحسن. از علما و حکمای مشهور نیمه دوم قرن هشتم هجری بود. رجوع به جرجانی ( علی بن محمدبن علی حسینی... ) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 216. فهرس المؤلفین بالظاهریة. بغیةالوعاة سیوطی ص 351. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 328. البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 488. الفوائدالبهیه لکنوی ص 167. مفتاح السعاده طاش کبری ج 1 ص 125. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 12 و 41 و سایر صفحات. فهرس المخطوطات المصوره سیدج 1 ص 344. المکتبةالبلدیة. فهرس الریاضیات ص 39. فهرس الخدیویة ج 6 ص 55. کتب ادبی دانشگاه تهران. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 140 و ج 2 ص 229 و سایر صفحات. روضات الجنات خوانساری ص 497. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 728.