عشمه

معنی کلمه عشمه در لغت نامه دهخدا

( عشمة ) عشمة. [ ع َ ش َ م َ ] ( ع اِمص ) آزمندی. ( منتهی الارب ). طمع. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) خشک از لاغری. || پاره نان خشک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) پیری و خرفی. || ( ص ) پیر کلانسال از مرد و زن ، و پشت دوتای گام نزدیک نهنده. ( منتهی الارب ). شیخ فانی ، برای مذکر و مؤنث ، و یا آنکه گام نزدیک بهم نهد و خمیده پشت باشد،گویند: شیخ عشمة و عجوز عشمة. ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه عشمه

عشمه به عربی ( الَعشمة )، روستایی است در دهستان المُقَبَنَة از توابع استان حضرموت در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.