عراقیه

معنی کلمه عراقیه در لغت نامه دهخدا

( عراقیة ) عراقیة. [ ع ِ قی ی َ ] ( ع ص نسبی ) شتران که گیاه باقی مانده را خورند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
عراقیة. [ ع َ قی ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین اراک ، واقع در دامنه. سردسیر 183 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات وبنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت است. از فرمهین بدانجا اتومبیل میرود. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

جملاتی از کاربرد کلمه عراقیه

او در انتخابات سراسری مارس 2010 در دیالی شرکت کرد ، اما جبهه توافق عراق نتوانست هیچ نماینده ای از آن استان انتخاب کند. با این حال، وی از لیست عراقیه جدا شد و در دسامبر 2010 به عنوان نماینده جایگزین به پارلمان معرفی شد.  او ریاست کمیته حقوق بشر مجلس را بر عهده داشت و در آنجا دولت نوری مالکی را به شکنجه زندانیان متهم کرد.  در سال 2011، روزنامه عراقی الصباح الجدید به نقل از منابعی اعلام کرد که حکم بازداشت وی به اتهام تروریسم صادر شده است. [ نیازمند منبع ] روزنامه الصباح در همان زمان گزارش داد که شورای عالی قضایی از مجلس خواسته است مصونیت وی را لغو کند. [ نیاز به منبع ] در مارس 2014 او هدف بمب کنار جاده ای قرار گرفت که دو تن از محافظانش را کشت.