معنی کلمه صالح بن مرداس در دانشنامه اسلامی
اسدالدوله ابوعلی صالحبن ادریسبن نصربن شدادبن عبدالقیس. از بنی عبدالله بن ابی بکربن کلاب، نسبش به معدبن عدنان می رسد. . صالح از اعراب بادیه وازخاندانی بزرگ و مشهور بود که در منطقۀ قنسرین زندگی می کردند. مادر صالح، الرباب معروف به الدوقلیه، از بنی زوقل بود. صالح را گاه ابن الدوقلیه نیز گفته اند. تاریخ تولد صالح دانسته نیست و از زندگی شخصی او نیز اطلاع چندانی نداریم.
حیات سیاسی
صالح بن مرداس در بین امرای بنی کلاب فردی برجسته و محترم بود. حیات سیاسی او از سال ۳۹۹ آغاز شد؛ زمانی که توانست بر شهر رحبه در کنار رود فرات غلبه یابد. رحبه از شهرهای بسیار مهم منطقۀ شام، با موقعیت سوق الجیشی، بود. کسی که رحبه را تسخیر می کرد، در واقع، هم شمال سرزمین شام و هم بخشهایی از جزیره را در اختیار داشت. شهررحبه مدتی پیش از آن که صالح آن جا را بگیرد، تحت حاکمیت خلفای فاطمی بود که والیانی برای آن تعیین می کردند. البته امارت فاطمیان در رحبه، به علت اختلافات و درگیری بین مدعیان قدرت، کوتاه مدت و مرتب در حال جابه جایی بود، تا این که در سال ۳۹۹ یکی از اهالی رحبه به نام ابن محکان، که ظاهراً درحکومت رحبه قدرت و مقامی داشت، بر والی فاطمی غلبه یافت و حکومت رحبه را تصاحب کرد. ابن محکان که برای حفظ قدرت نیاز به حمایت داشت، از صالح بن مرداس خواست تا به رحبه بیاید و از وی حمایت کند. صالح پذیرفت، اما ترجیح داد از بیرون رحبه از وی حمایت کند. مدت زیادی از اتحاد ابن محکان و صالح نگذشته بود که دچار اختلاف شدند و صالح تصمیم به محاصرۀ رحبه گرفت. اختلاف صالح و ابن محکان بعد از گفتگوهایی رفع شد و دوباره پیمان همکاری بستند. با ازدواج صالح با دختر ابن محکان نیز رابطۀ خویشاوندی میان آنان برقرار شد. سپس ابن محکان به عانه – که مردم آن اعلام اطاعت از وی کرده بودند – رفت تا از آن جا بررحبه حکومت کند، اما پس از مدتی، اهالی عانه از اطاعت ابن محکان خارج شدند و او را اخراج کردند. ابن محکان نیز به صالح پناه برد. صالح و ابن محکان عانه را محاصره کردند، اما صالح حیله کرد و ابن محکان را تنها گذاشت تا کشته شود و خود بلافاصله به رحبه رفت و آن جا را گرفت و بعد از تثبیت قدرتش، به نام خلیفۀ فاطمی، الحاکم، خطبه خواند. تصرف رحبه اولین گام در حیات سیاسی صالح و نقطۀ آغازی بود برای ایجاد قدرتی بزرگتر در شام به نام بنی مرداس. تصاحب رحبه اعتبار و موقعیت صالح بن مرداس را بالا برد و پس از آن، او تمام تلاش خود را صرف غلبه بر حلب کرد.
طمع برحلب
حلب در اختیار بنی حمدان بود، اما از سال ۴۰۲به بعد قدرت آنان روبه ضعف نهاد. در این زمان، ابوالمعالی سعدالدوله حمدانی از دنیا رفت و فرزندش، ابوالفضائل، جای او نشست اما لؤلؤ، که از موالی سعدالدوله بود، به تدبیر امور مشغول بود و بعد از او نیز فرزندش، ابونصر، به این امور پرداخت. ابونصر، با استفاده از موقعیت خود، بر ابوالفضائل غلبه یافت وحلب را از بنی حمدان گرفت و دعوت عباسیان را کنار گذاشت و به نام خلیفۀ فاطمی خطبه خواند و به مرتضی الدوله ملقب شد. مدتی بعد رابطۀ او با خلیفۀ فاطمی به هم خورد و از این زمان بود که صالح بن مرداس و بنی کلاب بر حلب طمع کردند. زمانی که مرتضی الدوله برحلب غلبه یافت، صالح بن مرداس و بنی کلاب، که ظاهراً پیشتر پیمانی با او داشتند، مطالبات خود را خواستند، اما مرتضی الدوله آن را نپذیرفت. این امر صالح را واداشت تا با پانصد سوار به سوی حلب حرکت کند. مرتضی الدوله که متوجه حرکت صالح شد، حیلهای به کار برد و از بنی کلاب خواست در مهمانی وی حاضر شوند تا ضمن گفتگو، مطالبات ایشان نیز پرداخته شود. اما زمانی که صالح و قومش وارد شهر و در مهمانی حاضر شدند، به دستور مرتضی الدوله دروازه های شهر بسته شد. درگیری شدیدی روی داد که بسیاری از بنی کلاب کشته و بزرگان و امرای ایشان، از جمله صالح بن مرداس، اسیر شدند. صالح در قلعۀ حلب زندانی شد.
دستگیری
...