شش میخه

معنی کلمه شش میخه در لغت نامه دهخدا

شش میخه. [ ش َ / ش ِ خ َ / خ ِ ] ( ص نسبی ) به شش میخ استوار کرده. ( یادداشت مؤلف ). || سخت. محکم. ( یادداشت مؤلف ). سخت استوار.
- شش میخه کردن کاری را ؛ سخت استوار کردن آن. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شش میخه در فرهنگ فارسی

مستحکم کردن امری را استوار ساختن .

جملاتی از کاربرد کلمه شش میخه

در برخی طراحی‌های پردازنده، رمزگشاء دستورالعمل به شکل یک مدار سخت‌افزاری شش میخه و غیرقابل تغییر پیاده‌سازی می‌شود، درحالی‌که در پردازنده‌های دیگر، برای ترجمهٔ دستورالعمل‌ها به مجموعه‌هایی از سیگنال‌های پیکربندی پردازنده، از یک ریز برنامه استفاده می‌شود. این سیگنال‌ها در طی چندین پالس ساعت، به‌طور متوالی اعمال می‌شوند. در برخی موارد، حافظه ای که برنامه را ذخیره می‌کند، قابل نوشتن مجدد است، که در نتیجه می‌توان روش رمزگشایی دستورالعمل‌ها توسط پردازنده را تغییر داد.