سِیرۀ اِبْنِ هِشام (یا: السیرةالنبویه) از قدیمی ترین و معتبرترین کتاب های سیرۀ پیامبر اسلام (ص) به زبان عربی، نوشته ابومحمد عبدالملک بن هشام (؟ـ۲۱۸/۲۱۳ق). این کتاب ظاهراً تلخیص و تهذیبی از سیرۀ ابن اسحاق (؟ـ۱۵۹ق) است. اکثر رجالِ سند او در این کتاب از مردم کوفه و بصره اند. سیره ابن هشام، بعدها به ابواب و فصولی تقسیم و عنوان هایی به بخش های مختلف آن داده شده و بارها به چاپ رسیده است.
معنی کلمه سیره ابن هشام در دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] سیره ابن هشام (کتاب). سیره ابن هشام یا «السیرة النبویة لابن هشام» کتابی است مشتمل بر سیره پیامبر اسلام(ص). نویسنده کتاب ابومحمد عبدالملک بن هشام، در واقع همان مغازی یا سیره ای که محمد ابن اسحاق مطلبی تدوین کرده بود را اصلاح و تصحیح کرده است. ابن هشام به ادعای خود مطالبی را که بی ارتباط با پیامبر دیده و نیز برخی اشعار و مطالب شنیع را از سیره ابن اسحاق حذف کرده و گفته شده مواردی را نیز به آن افزوده است. ابو محمد عبد الملک بن هشام بن ایوب حمیری المعافری مشهور به جمال الدین(متوفی ۲۱۳یا ۲۱۸ق)، محدّث، مورّخ، ادیب و نسب شناس، در مصر به دنیا آمد و در بصره رشد نمود. نسب ابن هشام را ذهلی، منسوب به ذهل بن معاویة، تیره ای از قبیله «کنده»، ذکر کرده اند و برخی نیز او را حمیری(منتسب به منطقه ای در یمن) می دانند. وی از عالمان مورد وثوق نزد اهل سنت بوده است که اغلب رجال شناسان سنی مذهب او را ستوده اند.«القصائد الحمیریه» و «التیجان فی ملوک حمیر» از دیگر آثار اوست.
جملاتی از کاربرد کلمه سیره ابن هشام
این داستان که با نام «غرانیق» شناخته شده است در تاریخ طبری، تفسیر طبری، طبقات ابن سعد و اسباب التنزیل واقدی با سندهای مفرد نقل شده است. اما در سیره ابن هشام و احتمالاً در سیره ابن اسحاق نقل نشده است. مونتگومری وات این حادثه را به اندازهای شگفتانگیز میداند که نمیتواند آن را به عنوان اختراع محض بپذیرد. او به استناد قرآن (حج، آیه ۵۲) بر این باور است که دست کم در وحی در یک مورد شیطان چیزی به او افکند. در مقابل دانشنامه اسلام دلیل وات را ناکافی میداند و مینویسد «داستان غرانیق در شکل فعلی آن به گونهای که توسط طبری، واقدی و ابن سعد نقل شده تحت عنوان واقعیت تاریخی به دلایل مختلف قابل پذیرش نیست.»[یادداشت ۱] این دانشنامه اما امکان وجود برخی حقایق تاریخی پشت این داستان را منتفی نمیداند. تقریباً همگی مسلمانان سراسر سدهها، این داستان را ساختگی دانسته و رد میکردند. بیشتر مسلمانان دوران معاصر تا پیش از انتشار رمان جنجالی «آیات شیطانی»[یادداشت ۲] در دهه ۱۹۸۰ میلادی به دست سلمان رشدی در این مورد، از این ماجرا آگاهیای نداشتند.
در سال ۶۱۵ میلادی (۸ ق. ه)، برخی از پیروان محمد به حبشه هجرت کردند. طبق اساسنامه عروه (مندرج در طبری) اکثر مهاجران پس از قوی تر شدن اسلام -به دنبال مسلمان شدن عمر و حمزه - به شهر خود بازگشتند. اما داستانی کاملاً متفاوت در مورد دلیل بازگشت مهاجران حبشه به مکه بیان شده است. این داستان که با نام «غرانیق» شناخته میشود در متون تاریخی نقل شده است. اما این مسئله در سیره ابن هشام و احتمالاً در سیره ابن اسحاق نقل نشده است. بر پایه این روایت، محمد هنگام خواندن سوره نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند و وجود سه خدای مکه — که دختران الله خوانده میشدند — را پذیرفت، آنها را ستایش کرد، و شفاعتشان را وارد دانست، در این سوره (آیههای ۱۹ و ۲۰) اشارهای به سه بت معروف اعراب پیش از اسلام (لات، عزی و منات) است. طبق داستان غرانیق محمد دو آیهٔ دیگر در ادامهٔ این دو آیه خوانده است که بعدها به عنوان اینکه این آیهها را شیطان بر زبان محمد جاری ساخته است و محمد از ابراز آن پشیمان شده است از متن قرآن حذف شده است.
طبق سیره ابن هشام (تاریخنگاری سنتی) محمد چند ماه پس از حجةالوداع مریض شد و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد. در روزهایی که محمد سخت بیمار بود و نمیتوانست از خانه بیرون رود،. تاریخ مرگ محمد را روز دوشنبه بیست و هشتم صفر برابر با هشتم ماه ژوئن سال ۶۳۲ میلادی دانستهاند. طبق تاریخ نگاری سنتی اسلامی (سیره ابن هشام) پس از مرگ محمد ابوبکر وارد مسجد شده ابتدا آیهای از قران را با این مضمون خواند: «محمد نیست مگر فرستادهای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتند؛ پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازگشت خواهید کرد؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمیزند و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد.» سپس گفت: «ای مردم، هر کس محمد را میپرستید، پس همانا محمد مردهاست و هر کس خدای محمد را میپرستید، بداند که او زندهایست که هرگز نمیمیرد.»
در تاریخنویسی سنتی اسلامی، سامی، و عرب عادت مورخان این است که سلسلهنسب شخصیتها را بعضاً تا آدم - که در اعتقادات سامی و روایات و باورهای اسلامی نخستینِ مردمان است - ذکر میکنند. از این روی برخی تاریخنگاران مسلمان مانند طبری و ابن هشام هم سعی در ذکر سلسله نسب محمد کردهاند. این سلسله نسبها تا حدی باهم اختلاف دارند، و تا جد ۲۱ که در نظر ایشان عدنان است میان ایشان اتفاق نظر هست.
بیشتر سیرهنویسان اهل سنت معتقدند ابوطالب مشرک از دنیا رفتهاست. بنابر گزارش منابعی چون سیره ابن هشام، با وجود آنکه محمد، ابوطالب را سزاوارترین فرد به پذیرش اسلام معرفی میکرد، اما ابوطالب با اشاره به کهولت سن و با توجه به ملالت و کینه قریش نسبت به محمد، از این کار سرباز زد.