سگستان. [ س ِگ ِ ] ( اِ مرکب ) میوه ای شبیه به آلو. ( ناظم الاطباء ).نام میوه ای است که به مقدار آلو شود و در درون او شیره لزج بیمزه باشد و آن را در دواها بکار برند و سپستان نیز گویند. ( جهانگیری ). رجوع به سپستان شود. سگستان. [ س َ گ ِ ] ( اِخ ) پهلوی «سگستان » شهرستانهای ایرانشهر مرکب از «سکا» ( نام قومی باستانی + ستان پسوند مکان ) در زبانهای باستانی تیره انبوهی از آریاییان میانه ایران و اروپا سکونت داشته اند و همیشه بتاخت و تاراج و کشتار می پرداخته اند نام این قوم در کتیبه بهستان ( بیستون ) «سکا» یاد شده و یونانیان این مردم را «اسکیث » می نامیدند و همین نام است که در زبان فرانسوی «سیت » خوانده میشود. ( مقالات کسروی ج 1 ص 179 - 180 ). مقارن سلطنت فرهاد دوم اشکانی ( 136 - 128 ق.م. ) و اردوان دوم ( 127 - 124 ق.م. ) بر اثر هجوم «یوشه چیان » ( طایفه ای از مغول ) بممالک متمدن ، مردم اطراف سیحون و حتی جیحون از ساکن خود کنده شدند و درصدد اراضی تازه برآمدند ازجمله «سکه ها» دولت یونانی باختر ( بلخ ) را منقرض کردند و بطرف جنوب راندند. سکه ها در زرنگ ( درنجیانا ) یونانیان مستقر شدند و از این زمان زرنگ با نام سگستان ( = سجستان ، سکزستان ، سیستان ) معروف شد و نسبت بدان سگزی و معرب آن سجزی است.( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). زابلستان است که سیستان باشد معرب آن سجستان بود. ( آنندراج ) ( برهان ).
معنی کلمه سگستان در فرهنگ فارسی
نام قدیم آن زرنگ ( پب ) بود . پس از مهاجرت سکه ها ( سکا اسکوتاسکیثسیت ) در زمان فرهاد دوم اشکانی ( ۱۲۸ - ۱۳۶ ق . م . ) و اردوان دوم ( ۱۲۴- ۱۲۷ ق م . ) بطرف جنوب گروهی از آنان در زرنگ مستقر شدند . از این زمان زرنگ بنام آنان سکستان خوانده شد. ۱ - سیستان سرزمینی پست است که در دنباله کوههای مرکزی و شرقی ایران بین کوههای مکران و نجد هشتادان و کوههای افغانستان قرار گرفته و آن از اراضی شن زاری است که سیلابهای نواحی مجاور درگودالهایش جمع شده ودریاچه ها و باتلاقهای هامون و گودزره را تشکیل داده است. در خاک سیستان رود هیرمند (هیلمند ) جاری است که از کوههای افغانستان سرچشمه میگیرد وارد خاک ایران میشود.وسعت سیستان ۴۴۱۲ کیلومتر مربع است که ازین مقدار حدود ۳٠٠٠ کیلومتر مربع دایر و بقیه باتلاقی است . محصولات سیستان گندم جو پنبه و تنباکو بمقدار کم کاشته میشود . مرکز سیستان شهر زابل است . سیستان یکی از انبارهای گندم ایران بود ولی اخیرا بر اثر سدی که بر رود هیرمند در خاک افغانستان بستهاند آب آن کم شده و سطح کاشت در سیستان بسیار تقلیل یافته است . پهلوی سگستان شهرستانهای ایرانشهر مرکب از سکا نام قوم باستان ستان .
جملاتی از کاربرد کلمه سگستان
ما هم در شهر به شهر، بسیاری آتش بهرام نشاندهایم، و موبدان بسیاری ارج نهادهایم، و کردگان ایزدان را بزرگتر کردهایم؛ و نیز اینجا همراه این نوشته، ما این آتشها را نشاندهایم، یک آتش بنام خسرو شاپور، برای روان و یادبود نام خودمان، یک آتش به نام خسرو هرمزد- اردشیر، برای روان و یادبود نام پسرمان هرمزد-اردشیر، پادشاه بزرگ ارمنستان، آتش دیگری به نام خسرو شاپور، برای روان و یادبود نام پسرمان، میشان شاه، آتش دیگری به نام خسرو نرسه، برای روان و یادبود نام پسرمان، مزداست آریایی، نرسه شاه هند، سگستان و تورستان تا کناره دریا، و آنگاه شاپور میگوید آنچه وقف این آتشکدهها شدهاست در اسناد رسمی نوشته شدهاند و روزانه پیشکشهایی برای آمرزش روان خود او و دیگر هموندان زنده و مرده تخمهٔ ساسانی به آتشکده پرداخت میشدهاست.
بر سر مسئله حق اولویت نخستین فرزند در پادشاهی هرمز یکم اختلاف نظر وجود دارد. آیا او بزرگترین فرزند بود یا این که سومین فرزند پسر از میان چهار پسر شاپور یکم بود؟ دو بار از پسران شاپور یکم در تبارشناسی سنگنبشته شاپور یاد شده که این دو با هم تفاوت دارند. برای همین در زمینهٔ جایگاه سنی هرمز یکم در خانواده اختلاف نظر وجود دارد. در یادکرد نخست ترتیب زیر آمده است: بلافاصله پس از شاپور یکم دخترش آدور-آناهید، شهبانوی شهبانوان آمده است و سپس به گونهٔ شگفتانگیزی فقط سه پسر از چهار پسر شاهنشاه یاد شده است: اورمزد-اردشیر شاهنشاه ارمنستان- شاپور میشانشاه و نرسه شاه هندوستان، سگستان و توران تا ساحل دریا. قابل توجه است که شاپور یکم آشکارا عبارتهای «دختر ما» و «پسر ما» را به کار برده تا شک و تردیدها را دربارهٔ نیای آنها از میان بردارد.
شومونت و شروو به این نکته اشاره کردند که هرمز پس از بر تخت نشستن بیدرنگ در پی این بود که برای خود جانشینی به عنوان شاه ارمنستان بگمارد، ولی گفته نشده که آیا هرمز یکم یکی از برادرانش شاپور، شاه میشان یا نرسه شاه سگستان یا شاید عضو دیگری از خویشاوندان نزدیک خاندان پادشاهی را به این سمت دومین مقام شاهنشاهی ساسانی منصوب کرده است، ولی طبق سنگنبشته پایکولی قطعی است که نرسه ۲۰ سال بعد در سال ۲۹۳ میلادی عنوان شاه ارمنستان را داشته است. این که از چه زمانی نرسه این پست را در ارمنستان به عهده داشته است مشخص نیست، ولی با اطمینان میتوان گفت که هرمز یکم، بهرام شاه گیلان(بهرام یکم) را که در مقایسه با برادران دیگرش بسیار کمتر مورد توجه شاپور یکم بود برای این سمت برنگزیده است.
او نیز مانند سایر گردآورندگان کتب صحاح سته اهل ایران بوده و سجستان معرّب کلمه سگستان یا همان سیستان کنونی است که امروزه استانی با نام سیستانوبلوچستان در جنوب شرقی ایران قرار دارد. در آن موقع، زرنج یکی از مهمترین شهرهای آن بوده که امروزه در افغانستان واقع شدهاست. ابوداؤد سجستانی بعدها و در سال ۲۲۰ هجری به بصره رفت و محدث بصره لقب گرفت. او در طلب حدیث، به شام و مصر سفر کرد و دوباره به عراق بازگشت و از آنجا راهی نیشابور شد و بعد به زادگاهش سیستان بار سفر بست و درنهایت، در همان بصره اقامت گزید.
احتمال دارد که داستان رستم، پهلوان نامی شاهنامه، که فقط در منابع سغدی و فارسیزبان شناختهاست، یکی از داستانهای حماسی سکایی باشد. داستان رستم که در قطعه مکشوف در تو هوانگ به زبان سغدی ثبت شده، با حلقه داستانهای رستم که فردوسی در شاهنامه نقل کردهاست، تفاوتهایی دارد. این تفاوتها نشان دهنده آن است که در ایران شرقی حلقه جداگانهای از افسانههای مربوط به رستم در دوران پیش از اسلام وجود داشتهاست. نولدکه و گروهی از ایرانشناسها افسانه رستم را متعلق به سنت ادبی بومی پیش - سکایی زرنگ (سیستان) میدانند و به نظر آنها هنگام هجوم سکاها به زرنگ و رخج، سرزمینی که به نام آنها سکستان، سگستان، سیستان نامیده میشود، این افسانه در آن سرزمین رواج داشته و به همراه سکاها به سیستان نیامده است. بهتر است این افسانه به صورت داستانی دیده شود که به شخصیتی خاص، افسانهای یا تاریخی، تعلق ندارد. به نظر شروو، رستم چهره جنگجوی حماسی هند و اروپایی را ارائه میکند که با عمری دراز محافظ سلسلههای فرمانرواست و هرگز خود و اعقابش به تاج و تخت دست نمییابد و خویشکاری اصلیاش تاج بخشی است. او با سنجش رستم و پیشمه به این نتیجه میرسد که این دو، چهره اصلی و مرکزی سنت ادبی حماسی-روایی هند و ایرانی اند و از سنتی متقدم تر، یعنی از نمونه نخستین هندواروپایی نشئت یافتهاند. از این رو در طرح کلی شخصیت و نیز در جزئیات بسیاری با یکدیگر متناظرند.