سگاوند

معنی کلمه سگاوند در لغت نامه دهخدا

سگاوند. [ س َ وَ ] ( اِخ ) نام کوهی است نزدیک سیستان و معرب آن سجاوند است و شجاوند هم آمده است. ( از آنندراج ) ( برهان ). سجاوند معرب آن است. ( رشیدی ). شهرکی است فرو بر دامن کوه نهاده و او را حصاری است محکم و جایی بسیار گشت و بزر است. ( حدود العالم ) :
نشیمن گرفت از سگاوند کوه.اسدی ( از رشیدی ).

معنی کلمه سگاوند در فرهنگ فارسی

۱- یکی از شهرستان عمده بامیان . در حدود العالم [[ در سخن اندرناحیت حدود خراسان و شهرهای ری ]] آمده ( بکوشش دکتر منوچهر ستوده ص ۱٠۴ ): (( استاخ سکاوند دو شهرک اندخره بر دامن کوه نهاده . سکاوند را حصاریست محکم و جایی با بسیار کشت و برزست . ) ) ۲- کوهی است نزدیک سیستان .
نام کوهی است نزدیک سیستان و معرب آن سجاوند است و شجاوند هم آمده است .

جملاتی از کاربرد کلمه سگاوند

یوسف در اواخر سلطنت سلطان محمود سپهسالار خراسان شد. محمد غزنوی (که داماد او هم بود) پس از مرگ پدرش او را به سمت سپهسالار لشکر منصوب کرد. سلطان مسعود پس از برکنار کردن برادرش و تصرف پادشاهی، یوسف را برای سرکوب والی یاغی قصدار و گرفتن خراج دوساله مأمور کرد و او را به آن منطقه فرستاد ولی جاسوسانی را هم بر او گماشت. یوسف که از عدم اطمینان سلطان مسعود به خودش مطلع بود، می‌خواست به ترکستان فرار کند و به این هدف با امرای آن منطقه به نامه‌نگاری پرداخت. سلطان مسعود از این امر آگاه شد و او را به غزنین فراخواند. یوسف در بازگشت دستگیر شد و او را در قلعه سگاوند زندانی کردند و یک سال بعد درگذشت.`