سمنجان

معنی کلمه سمنجان در لغت نامه دهخدا

سمنجان. [ س ِ م ِ ] ( اِخ ) شهری است از طخارستان. ( نزهة القلوب ) ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ) ( آنندراج ). رجوع به سمنگان شود.

معنی کلمه سمنجان در دانشنامه آزاد فارسی

سَمَنجان
(یا: سَمَنگان) شهری قدیمی در ولایت مزار شریف افغانستان. این شهر به سبب وضع مساعد جغرافیایی، در طول تاریخ یکی از راه های مهم بلخ بوده است. آثار باستانی بودائی به نام تخت رستم دارد. به روایت شاهنامه، این شهر در مرز ایران و توران قرار داشته است. در شاهنامه آمده است که رستم با تهمینه، دختر پادشاه سمنگان ازدواج کرد.

جملاتی از کاربرد کلمه سمنجان

سلطان محمد بن ملکشاه (۴۹۹–۵۱۱ ه‍.ق) بعد نبردهای پنج‌گانه و آسودگی از دفع دشمنان داخلی به محاصره قلعه اسماعیلیه اقدام کرد. وزیر سلطان محمد که شیعه امامی بود و لیاقت زیادی در امور داخلی داشت، موجب حسادت رقبای وی شد، و از جانب آنان مورد توطئه قرار گرفت. راوندی، مورخ سنی مذهب متعصبی است. او در مورد سعدالملک اوجی وزیر شیعه مذهب سلطان محمد در ارتباط با اسماعیلیان می‌نویسد: چون محاصره بر اسماعیلیان تنگ شد از سعدالملک کمک خواستند، او پیغام فرستاد «یک هفته صبرکنید و قلعه را از دست مدهید چندان که ما این سگ را از دست برمیگیریم؛ یعنی سلطان را» ولی نقشه‌های وی برملا شد و به قتل رسید. اسماعیلیان برای زنده ماندن، نامه‌ای به سلطان محمد نوشتند و سؤال کردند، (آیا پیروان محمد (ص) اگر در مورد امام اختلافی با دیگر مسلمانان داشته باشند، لازم است سلطان آنان را درپناه گیرد، یا نه؟) نامه در مجلس خوانده شد و تصمیم گرفته شد که مبنا بر سخنی از ابوالحسن علی بن عبدالرحمان سمنجانی که گفت «کشتن آنان واجب نیست و گذاردن آنان به حال مجاز نیست».
با تسخیر ایران به‌دست اعراب مسلمان و تأثیر آنان بر زبان فارسی، سمنگان به سمنجان تغییر یافت. در قرون اولیه اسلامی، سمنجان در میان مردم متداول بوده است و سپس با نفوذ و تسلط ترکان بر ایران، سمنجان به سملقان تغییر یافت.