سرپاسبان

معنی کلمه سرپاسبان در لغت نامه دهخدا

سرپاسبان. [ س َ ] ( اِ مرکب )پایور شهربانی. مانند گروهبان ارتش. ( فرهنگستان ).

معنی کلمه سرپاسبان در فرهنگ معین

( ~ . ) (اِمر. ) گروهبان شهربانی .

معنی کلمه سرپاسبان در فرهنگ عمید

گروهبان شهربانی.

معنی کلمه سرپاسبان در فرهنگ فارسی

گرهبان شهربانی
گروهبان شهربانی .

معنی کلمه سرپاسبان در ویکی واژه

گروهبان شهربانی.

جملاتی از کاربرد کلمه سرپاسبان

پروین (سپیده) در خیابان با جوانی به نام جلال آقابالاخان (چنگیز وثوقی) آشنا می‌شود و او را به مراسم جشن تولد دوستش آذر (آرام) می‌برد. جلال که سرمکانیک است خود را مهندس امیدوار معرفی می‌کند. پروین نیز وانمود می‌کند که پدرش سرپاسبان جلالی (یدالله شیراندامی) سرهنگ شهربانی است. آذر نیز به جلال علاقه‌مند می‌شود؛ اما به زودی بهرام (مهران صدری)، دوست آذر، با دیدن جلال در کارگاه مکانیکی به موقعیت شغلی و اجتماعی جلال شک می‌برد و موضوع را با آذر و پروین در میان می‌گذارد. آن دو به کارگاه مکانیکی می‌روند و جلال وانمود می‌کند که او را اشتباه گرفته‌اند. سرپاسبان جلالی مأمور رسیدگی به موضوع می‌شود. پس از برملا شدن حقیقت پروین و آذر از جلال دوری می‌جویند؛ اما دیری نمی‌یابد که پروین با جلال آشتی می‌کند و با او سر سفرهٔ عقد می‌نشیند.
از سویی دیگر مریم (بهارک)، برادرزادهٔ استوار ایزدی (عبدالعلی همایون) که تحت سرپرستی او قرار دارد، مورد توجه سرپاسبان (سیدحسین حسینی) و احمد (مرتضی عقیلی) آرایشگر محله قرار گرفته‌است، این دو نفر برای بدست آوردن نظر مریم تلاش می‌کنند.
در بررسی‌های به عمل آمده در روزهای پس از ترور مشخص شد که کارت خبرنگاری روزنامهٔ پرچم اسلام برای ناصر فخرآرایی به توصیه رکن دوم ستاد ارتش صادر شد و صبح روز ۱۵ بهمن از طرف فقیهی شیرازی مدیر این روزنامه به او داده شده‌است. این کارت را سرباز وظیفه‌ای بنام رضا زاهدی که ماشین‌نویس رکن ۲ بوده، شب قبل در مطب دکتر فقیهی ماشین کرده بود. مشخص نیست که چرا کارت خبرنگاری روزنامهٔ پرچم اسلام برای فخرآرایی صادر شد، درحالی‌که قبلاً کارت خبرنگاری دیگری از روزنامه فریاد ملت داشته‌است! از سوی دیگر در جریان حادثه، ناصر فخرآرایی چند گلوله بسوی شاه شلیک می‌کند که تنها باعث جراحت سطحی در ناحیه لب او می‌گردد و متقابلاً سرتیپ صفاری رئیس شهربانی گلوله‌ای به پای ضارب می‌زند و او را زخمی می‌کند و فخرآرایی اسلحه خود را رها می‌کند سرپاسبان عبدالرسول از پشت سر او را می‌گیرد. در این حال شاه فریاد می‌زند او را نکشید و احمد متین‌دفتری استاد دانشکدهٔ حقوق، فرمان شاه را تکرار می‌کند، اما افراد ناشناس از پشت سرپاسبان را آماج گلوله قرار می‌دهند و او خود را کنار می‌کشد و سپس نظامیان ناصر فخرآرایی را گلوله‌باران می‌کنند تا هرگونه احتمال فاش شدن اسرار پشت پردهٔ این ترور از بین برود.

رفیق مریم لحظاتی قبل از کشته شدن نکته ای را به استوار ایزدی می‌گوید که استوار ایزدی و سرپاسبان با پی‌گیری آن به ساختمان مرکزی آدم‌رباها دست پیدا می‌کنند و با عملیاتی آنها را دستگیر کرده و دخترانی را که در نظر داشتند از طریق جاسازی درون مجسمه‌های بزرگ تو خالی به کشورهای عربی بفرستند آزاد می‌کنند.

استوار ایزدی و سرپاسبان نقشه ای طراحی می‌کنند تا برای به دام انداختن آدم ربایان، در نقش شیوخ عرب وارد معامله با گروه تبهکار گردند.
در دسامبر ۱۹۲۸، باگات سینگ و همدست وی به نام شیوارام راجگورو در لاهور، پنجاب که امروزه در پاکستان واقع شده است، به یک افسر پلیس ۲۱ ساله بریتانیایی به نام جان ساندرز به گونه ای مرگبار تیراندازی کردند در حالیکه جان ساندرز (که به طور آزمایشی به عنوان پلیس مشغول کار بود.) را با رئیس پلیس بریتانیایی، جیمز اسکات که قصد کشتن وی را داشتند، اشتباه گرفته بودند؛ آنها معتقد بودند که اسکات با صدور دستور حمله پلیس مسئول مرگ رهبر ملی گرای مشهور هندی، لالا لاجپات رای بود، حمله ای که رای در آن زخمی شد و دو هفته پس از آن بر اثر حمله قلبی درگذشت. زمانی که ساندرز در حال خروج از پاسگاه پلیس سوار بر یک موتورسیکلت بود با گلوله ای که راجگورو از آن سوی خیابان به وی شلیک کرد بر زمین افتاد.پس از آن همانگونه که زخمی بر زمین افتاده بود چندین مرتبه از فاصله نزدیک توسط سینگ مورد اصابت گلوله قرار گرفت، گزارش کالبد شکافی نشان از هشت زخم بر اثر اصابت گلوله می داد. در همین حال یکی دیگر از همدستان سینگ، چاندرا شخار آزاد، یک افسر پلیس هندی، سرپاسبان چانان سینگ را که تلاش داشت بگت سینگ و راجگورو را که در حال فرار بودند تعقیب کند، با شلیک گلوله به قتل رساند.
گروه تبهکار متوجه ورود چند شیخ عربی (استوار و سرپاسبان و احمد) به هتلی در شهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد با آنها وارد معامله شود ولی در هنگام معامله متوجه می‌شوند که شیخ عرب همان استوار ایزدی است، به همین علت بین آنها درگیری رخ می‌دهد و در انتهای ماجرای درگیری، مریم از دست آدم‌رباها نجات پیدا می‌کند ولی رفیق مریم کشته می‌شود.