زکی همدانی

معنی کلمه زکی همدانی در لغت نامه دهخدا

زکی همدانی. [ زَ کی ی ِ هََ م َ ] ( اِخ ) جوانی نامراد و از نعلچی گری مدارا می گذرانیده... و اکثر در اردوی شاه طهماسب صفوی در نزد امراء بوده. از اوست :
به سوی مصر نیامد نسیمی از کنعان
که دامنی نزند آتش زلیخا را...( از آتشکده آذر ).صاحب مجمع الخواص آرد:... به نعلگری اشتغال دارد و با کسب خود امرارمعاش می کند. باید صاحب همت باشد که به چنین شغل کم سود پر زحمتی راضی شد و به ننگ قطعه و قصیده گذراندن تن در نمیدهد. طبع شعرش خوب است و این ابیات از اوست :
گر دل از عرض نیازم بمرادی نرسد
اینقدر شد که ترا بر سر ناز آوردم...
لب تو کرده چنان عام رسم احیا را
که میدهد به اجل منصب مسیحا را...
رجوع به مجمع الخواص چ خیام پور ص 209 و آتشکده آذر شود.

معنی کلمه زکی همدانی در فرهنگ فارسی

جوانی نامراد و از نعلچی گری مدارا می گذرانید .

جملاتی از کاربرد کلمه زکی همدانی

مرشد بروجردی شاعر و متخلص به مرشد، متوفی سال ۱۰۳۰ هجری قمری می‌باشد. بعضی از تذکره‌ها او را تحت نام «مرشد یزدجردی» آورده‌اند، او در شهر بروجرد به دنیا آمد و در همان‌جا دانش را فرا گرفت، سپس به همدان رفت و با شاعرانی چون زکی همدانی، رشکی، هلاکی، میر مغیث محوی و میرالهی آشنا شد. او مدتی در بین شهرهای همدان، بروجرد و خرم‌آباد دررفت‌وآمد بود و با حکمرانان ارتباط داشت. سپس به اصفهان و از آنجا به شیراز رهسپار شد و به خدمت محمدقلی خان، پسر مرتضی قلی خان، حاکم شبانکاره رسید و با وی به دارابگرد مرکز حکومت او رفت و هشت سال ملازم وی بود. مرشد مدتی پس از درگذشت محمدقلی خان، به دعوت میرزا غازی ترخان، والی سند، به تته، پایتخت ترخانیان رفت و ملازم او شد و عنوان «مرشدخان» یافت، سپس به همراه میرزا غازی رهسپار قندهار شد و پس از کشته شدن او، ملازم جهانگیر پادشاه و مدتی بعد ملازم مهابت خان شد. وی در سال۱۰۲۶ هجری قمری به خدمت شاه جهان درآمد و تا پایان عمر در هند ماند. او قصاید بسیاری در مدح پیامبر اسلام سروده‌است.