ریط

معنی کلمه ریط در لغت نامه دهخدا

ریط. [ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ رَیطَة. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). چادر یک تخته. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رجوع به ریطة شود.
ریط. [ رَ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رَوط. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به روط شود.
ریط. [ رَ ] ( اِخ ) ولیم ( 1830 - 1888 م. ). وی در هند پا به عرصه وجود گذاشت و در اسکاتلند به تحصیل پرداخت و در لیدن زبان عربی را فراگرفت و عهده دار سرپرستی کتابهای خطی شرقی در لندن شد و از سال 1875 م. تا آخر عمر در کمبریج به تدریس زبان عربی پرداخت. ( از معجم المطبوعات مصر ).

معنی کلمه ریط در فرهنگ فارسی

ولیم متولد ۱۸۳٠ متوفای ۱۸۸۸ م . وی در هند پا به عرصه گذاشت و در سکاتلند به تحصیل پرداخت و در لیدن زبان عربی را فرا گرفت .

جملاتی از کاربرد کلمه ریط

ماشین با یک وضیعت اولیه کار خودش شروع می‌کند و رشته‌ای از نمادها را دریافت می‌کند. اتوماتا حالت اولیه را توسط ماشین‌های حالات متناهی Δ به حالت جدید تبدیل می‌کنند. توجه کنیم که وضیعت NFA تنها به حالت حاضر بستگی ندارد بلکه به ورودی‌های بعدی نیز ریط دارد. تا زمانی که تمام ورودی‌های بعدی اتفاق نیفتند غیرممکن است که وضیعت ماشین را متوجه شویم. زمانی که NFA دریافت ورودی را تمام کرد آنگاه درمرحله پذیرش است و اعلام می‌کند رشته پذیرفته شدهاست در غیر این صورت رشته را رد می‌کند.