رستم بن مرزبان

معنی کلمه رستم بن مرزبان در لغت نامه دهخدا

رستم بن مرزبان. [ رُ ت َ م ِ ن ِ م َ ] ( اِخ ) نام یکی از سرداران دیلمیان ، خال مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله که مجدالدوله اسفهبدی ِ ناحیت شهریار را به وی تفویض کرد. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی ص 272 و 261 چ 1272 هَ. ق. و ( فصلی از جامعالتواریخ ) گردآورده دبیرسیاقی ص 100، 104 و 106 شود.
رستم بن مرزبان. [ رُ ت َ م ِ ن ِ م َ ] ( اِخ ) مکنی به ابوشجاع. یکی از منجمان گوید: شرح ثمره بطلمیوس را از او گرفتم بسال 484 هَ. ق. و شرح او جامع شروح دیگر است. ( از کشف الظنون ).

معنی کلمه رستم بن مرزبان در فرهنگ فارسی

نام یکی از سرداران دیلمیان خال مجد الدوله ابو طالب رستم بن فخر الدوله که مجد الدوله اسفهبدی ناحیت شهریار را بوی تفویض کرد .

جملاتی از کاربرد کلمه رستم بن مرزبان

ابوعلی بعد از شکست به قومس رفت و به نصر بن حسن نامه نوشت و او را به نزد خود فراخواند و خود به سمت ری حرکت کرد. ابوعلی به ری رسید و نصر در سمنان ماند و از مجدالدوله یاری خواست و بعد از مدتی پسر بکتگین حاجب با ششصد سوار ترک به نزد او فرستاده شد. قابوس، باتی را به جنگ فرستاد و به اسپهبد شهریار نامه نوشت، تا به او کمک کند. سپاه نصر توانستند باتی را غافلگیر کرده و شکست دهند. مجدالدوله که از این پیروزی خوشحال شده بود، خال خود، رستم بن مرزبان، را با سه هزار مرد به یاری او فرستاد و شهریار کوه را به خال خود واگذار کرد. نصر تا دماوند به پیشواز رستم آمد و به او یاری کرد، تا شهریار کوه را به دست آورد. اسپهبد شهریار شکست خورد و به منوچهر بن قابوس پناه برد؛ ولی بعد از مدتی به رستم حمله کرد و او را از آن منطقه بیرون کرد و رستم مجدد به ری بازگشت. بعد از آن قابوس، ابونصر بن محمود حاجب را که نزد او آمده بود، به مواجهه با نصر فرستاد. او چند بار به سپاه نصر حمله برد و سپاه او را پراکنده کرد. نصر شکست خورد و به سمنان فرار کرد.
ابوجعفر محمد بن رستم دشمنزیار (۳۹۸ تا ۴۳۳ ق / ۳۸۶–۴۲۰ خورشیدی») ملقب به علاءالدوله حسام‌الدین، پسر رستم بن مرزبان دشمنزیار معروف به دشمنزیار بود. وی نخست از اسپهبدان اصفهان بود اما پریشانی‌های سیاسی و نظامی ایران که ناشی از ضعف روزافزون امیران آل بویه و فزونی قدرت غزنویان در شرق و شمال ایران بود، همراه با تأسیس دولت‌های کوچک مستقل و نیمه مستقلی چون آل مسافر و آل حسنویه در غرب، و پاره‌ای از خاندان‌های کهن‌تر دیلمی در شمال، سبب شد که «محمد رستم دشمنزیار» نیز مدعی استقلال شود دولت کاکوییان را در اصفهان بنیان نهاد و بنام خود در اصفهان سکه زد. خلیفه عباسی القادر بالله در سال ۳۹۷ خورشیدی حکومت وی را به رسمیت شناخت. پس از مرگ وی در سال ۴۳۳ خورشیدی فرزندش ابومنصور فرامرز به جای وی به اسپهبدی اصفهان رسید.
قابوس قریب ۱۸ سال از حکومت محروم بود و در پناه دربار امیران سامانی می‌زیست. با مرگ عضدالدوله و تضعیف آل‌بویه، قابوس اسپهبد شهریار بن دارا باوندی را که از سرداران وفادار او بود، به منطقهٔ شهریار کوه فرستاد. در آن زمان، رستم بن مرزبان دشمنزیار از سوی بوییان به آن منطقه حکمرانی می‌کرد. شهریار توانست رستم را شکست دهد و سکه و خطبه به نام قابوس کند. از سوی دیگر باتی بن سعید، حاکم رستمدار، در نامه‌نگاری با قابوس از او حمایت کرد و در استرآباد والی بویی گرگان، فیروزان پسر حسن را شکست داد. اینچنین قابوس توانست پس از مدت مدیدی دوری از وطن، در شعبان ۳۸۸ هجری به پایتخت خود، گرگان، بازگردد. قابوس تا سال ۴۰۳ هجری حکومت کرد و بر دامنهٔ متصرفات خود از هر سوی افزود و گرگان، شهریارکوه، چالوس، رویان و دیلم را ضمیمهٔ قلمرو خود کرد و برخی قلاع قومس را فتح نمود.
سرانجام قابوس تصمیم گرفت، که خودش برای به دست آوردن حکومت اقدام کند. قابوس، اسپهبد شهریار بن دارای باوندی را که از سرداران وفادار او بود، به منطقهٔ شهریارکوه فرستاد. در آن زمان، رستم بن مرزبان دشمنزیار، دایی مجدالدوله رستم بن فخرالدوله، به آن منطقه حکمرانی می‌کرد. شهریار، رستم را شکست داد و از سپاه او غنیمت زیادی به دست آورد و سکه و خطبه را به نام قابوس کرد. از سوی دیگر، باتی بن سعید در منطقهٔ رستمدار مقیم بود و خود را طرفدار آل‌بویه به حساب می‌آورد، اما در اصل طرفدار قابوس بود. باتی با نصر بن حسن بن فیروزان متحد شدند و هر دوی آن‌ها به هواداری قابوس برای استخلاص آمل حرکت کردند. باتی بعد از گرفتن آمل، به قابوس نامه نوشت و او را از این پیروزی باخبر کرد و خودش را طرفدار او معرفی کرد. بعد از آن، باتی به طرف استرآباد حرکت کرد و سپاه گیل که طرفدار قابوس بودند، به او ملحق شدند و قابوس به اسپهبد نامه نوشت، که به باتی بپیوندد. در آن هنگام فیروزان بن حسن بن فیروزان، که از جانب آل بویه فرمانروای گرگان بود، خود را برای مواجهه با طرفداران قابوس آماده کرده بود. در نزدیکی استرآباد، دو گروه با یک دیگر روبرو شدند. گروهی از لشکریان عرب و کُرد از سپاه فیروزان جدا شدند و به حامیان قابوس پیوستند و سپاه فیروزان شکست خورد. لشکریان باتی موفق شدند فیروزان را با بیست نفر از بزرگان سپاهی به اسارت بگیرند و گرگان به دست حامیان قابوس افتاد و مردم گرگان در نامه‌های جداگانه از قابوس درخواست کردند که حکومت آن منطقه را قبول کند. قابوس که در نهایت بعد از زمانی طولانی مراد خود را در دسترس می‌دید، به سرعت به سمت گرگان حرکت کرد.
اسپهبد شهریار از سرداران قدیمی قابوس بود و در زمانی که قابوس در دربار سامانیان منتظر به حکومت رسیدن بود اسپهبد با وی همراه بود و یکی از پیشگامان حکومت قابوس به‌شمار می‌آمد. بدین خاطر قابوس حکومت شهریارکوه را به او داد و شهریار مدتی در آنجا حکومت کرد و در لشکرکشی‌های قابوس نیز حضور داشت، اما با از بین رفتن دشمنان، شهریار به مال خود مغرور شده و طغیان کرد. منابع ذکر نکرده‌اند که این شورش علیه قابوس بوده‌است یا آل بویه؛ فقط اشاره کرده‌اند که سپاهی از جانب آل بویه به فرماندهی رستم بن مرزبان و بیستون بن تیجاسف برای سرکوب کردن شهریار حرکت کردند. آن‌ها توانستند شهریار کوه را تصرف کنند و اسپهبد شهریار را به نزد قابوس بفرستند. این واقعه در سال ۳۹۶ هجری قمری اتفاق افتاد. پس از تصرف شهریار کوه رستم بن مرزبان به نام قابوس در آن منطقه خطبه خواند و بیستون از او پیروی کرد. در نهایت شهریار کوه به حکومت قابوس اضافه شد. قابوس اسپهبد را به زندان فرستاد و یک سال بعد یعنی در سال ۳۹۷ هجری قمری، اسپهبد در زندان درگذشت. علت مرگ او را عده‌ای مرگ طبیعی و عده‌ای دسیسه قابوس می‌دانند. اسپهبد رستم از طرف آل‌بویه مأمور سرکوب شهریار شد ولی خطبه را به نام قابوس خواند، علی‌رغم نسبت خویشی که با هر دو طرف داشت، علت این امر را می‌توان ترس از مجدالدوله دانست. رستم به قابوس، نامه نوشت و اطاعت کرد و بیستون تیجاسف به دربار قابوس بازگشت. بعد از آن قابوس گیلان را آزاد کرد و فرزندش منوچهر را به حکومت آنجا گماشت، و به دنبال آن ناحیه رویان، چالوس و استندار را نیز تسخیر کرد.