ذوخشب

معنی کلمه ذوخشب در لغت نامه دهخدا

ذوخشب. [ ] ( اِخ ) جایگاهی به مدینه که بزمان عثمان وفد بصرة بدانجا فروآمدند. حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 172 سطر آخر.
ذوخشب. [ خ َ ش َ ] ( اِخ ) یکی از مخالیف یمن است.
ذوخشب. [ خ ُ ش ُ ] ( اِخ ) وادیی است بیک شبه راه مدینة و نام او در حدیث و مغازی بسیار آمده است :
و ذاخشب من آخر اللیل قلبت
و تبغی به لیلی علی غیر موعد.
( کثیر شاعر ) و ثنیة البول میان آن و مدینه است. بعضی گفته اند موضعی است نزدیک ایلة. رجوع به کلمه «بلاکت » در معجم البلدان جزو یکم امتاع الاسماع ص 356 و 451 و عیون الاخبار ج 1ص 264 و عقد الفرید ج 4 ص 67 و ج 5 ص 390 و 391 و حبیب السیر ج 1 ص 172 و رجوع به خشب شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوخشب

مردانى از مصر، بصره و كوفه در اثر رفتار عثمان و كار گزارانش به سوى مدينهروانه شده ، در محلى به نام ذوخشب در كنار مدينه فرود آمدند و بدگويى ازعثمان و رفتار او را آشكار كردند.