دیاسه

معنی کلمه دیاسه در لغت نامه دهخدا

( دیاسة ) دیاسة. [ س َ ] ( ع مص ) دوس. دیاس. به پا کوفتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). خرمن کوفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خوار کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || صیقل دادن شمشیر و جز آن. ( از اقرب الموارد ). روشن کردن شمشیر و جز آن. ( المصادر زوزنی ). و رجوع به دوس و دیاس شود.

معنی کلمه دیاسه در فرهنگ فارسی

دوس . دیاس . بپاکوفتن .

جملاتی از کاربرد کلمه دیاسه

مسیحیت در افغانستان از اعمال آپوکریفی توماس و سایر اسناد باستانی موجود نشات می‌گیرد. نسطوریان مسیحیت را در این منطقه به وجود آوردند و به‌طور تاریخی ۹ اسقف و دیاسه در این منطقه از جمله هرات (۴۲۴–۱۳۱۰)، فراه (۵۴۴–۱۰۵۷)، قندهار و بلخ وجود داشتند. تأسیس اولیه مسیحیت توسط فتوحات مسلمانان در قرن هفتم تحت تأثیر قرار گرفت، گرچه این سرزمین تا قرن نهم و دهم به‌طور قابل توجهی تحت کنترل مسلمانان نبود. در سال‌های ۱۵۸۱ و ۱۵۸۲ به ترتیب، یسوعیان آنتونیو دو مونتسرات از اسپانیا و بنتو دو گویس از پرتغال به گرمی توسط امپراتور اسلامی مورد استقبال قرار گرفتند، اما حضور پایداری از یسوعیان در کشور وجود نداشت.