دور شونده

معنی کلمه دور شونده در لغت نامه دهخدا

دورشونده. [ ش َ وَ دَ/ دِ ] ( نف مرکب ) آنکه دور شود. که فاصله بگیرد. ( یادداشت مؤلف ). قاصی. قصی. غریب. عِدی ̍. اعداء؛ دورشوندگان. شاذب ؛ دورشونده از جای خود. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه دور شونده در فرهنگ فارسی

آنکه دور شود . که فاصله بگیرد .

جملاتی از کاربرد کلمه دور شونده

باید این نکته را در نظر داشت که استانداردی برای نمایش رنگ در داپلر رنگی وجود ندارد. بعضی از آزمایشگاه‌ها برای نمایش سرخرگ از رنگ قرمز و نمایش سیاهرگ از رنگ آبی استفاده می‌کنند. بعضی از رگ‌ها شامل قسمت‌هایی هستند که خون در آن‌ها به سمت مبدل در جریان است و در عین حال قسمت‌هایی را دارا می‌باشند که خون در آن‌ها از مبدل دور می‌شوند این اتفاق باعث تصویرسازی غیر منطقی با استفاده از رنگ در رگ‌هایی می‌شود که قسمتی از آن‌ها سرخرگ و قسمتی سیاهرگ می‌باشد. آزمایشگاه‌های دیگر نیز از رنگ قرمز برای نشان دادن جریان به سمت مبدل و از رنگ آبی برای نمایش جریان دور شونده از مبدل استفاده می‌کنند.