درگذرانیدن

معنی کلمه درگذرانیدن در لغت نامه دهخدا

درگذرانیدن. [ دَ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) درگذراندن. داشتن که بگذرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). اطاشة. افاقة. ( تاج المصادر بیهقی ). امضاء. امغار. ( منتهی الارب ). فصد. تعدیة. ( دهار ): ازهاق ؛ درگذرانیدن تیر از نشانه. اعتاق ؛ درگذرانیدن اسب را در دوانیدن. امحاط؛ درگذرانیدن تیر را از آنچه بر وی آید. تعبیر؛ درگذشتن و درگذرانیدن از آب. جوف ؛ درگذرانیدن طعنه به اندرون کسی. ( از منتهی الارب ). || درگذشتن. عفو کردن. غفران آوردن. بخشیدن. آمرزیدن. صفح. غفران. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): بی هیچ واسطه چندان انعام کرد و بسیار چیزها از شما درگذرانید. ( کتاب المعارف ). و رجوع به درگذراندن شود.

معنی کلمه درگذرانیدن در فرهنگ فارسی

درگذراندن داشتن که بگذرد امضائ درگذشتن عفو کردن

جملاتی از کاربرد کلمه درگذرانیدن

۳. غلو: غلو در لغت از حد درگذشتن است و در اصطلاح درگذرانیدن کلام باشد از سرحد عقل و عادت؛ مثال از عنصری.