دراز زندگانی

معنی کلمه دراز زندگانی در لغت نامه دهخدا

دراززندگانی. [ دِ زِ دَ/ دِ ] ( حامص مرکب ) طویل العمر. بسیارزیست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): اندر کوههای وی [ کرمان ] مردمانی انددراززندگانی و تن درست. ( حدود العالم ). امیرالمؤمنین دراززندگانی تر از همه اقربا باشد. ( قابوسنامه ).

معنی کلمه دراز زندگانی در فرهنگ فارسی

طویل العمر

جملاتی از کاربرد کلمه دراز زندگانی

یک چرخهٔ کاملِ یانگ و یینِ تائویی؛ دو عنصرِ ویرانگر و سازنده، که گردشِ ابدیِ آن‌ها خودِ زندگی است و از آن گریز نیست! و این مرا به جایی می بَرَد که بارها شاعرِ توس بُرده است؛ وقتی سَرْانجام و به فرمانِ روزگار – و حُکمِ تاریخِ افسانه ایِ پیش نوشته‌اش – باید مرگِ پهلوانانی چنان چیره و ستبراندام و دراز زندگانی و کارآمد را – که خود با واژه‌ها آراسته – می سروده؛ همان‌گاه که با دریغ و افسوس، ناخرسندیِ خویش را از ویرانگریِ زمان – و تاریخ [گرچه در پسِ واژهٔ جهان، یا سپهر] – باز می گفته.