خوش گوشت

معنی کلمه خوش گوشت در لغت نامه دهخدا

خوش گوشت. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود. || خوش ادا. خوش خلق. آنکه با همه جوشد. مقابل بدگوشت. || حلال گوشت. پاکیزه گوشت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) لوزالمعده. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه خوش گوشت در فرهنگ فارسی

آنکه جراحت تن او زود ملتحم شود یا خوش ادا خوش خلق .

جملاتی از کاربرد کلمه خوش گوشت

چون آن روز هوای آن محوطه قدری گرم کرد، لهذا برای دیدن جنگل نهار را در کنار رودخانه شاندرمن صرف نمودم یکی از شکارچیان همراه در زمان قلیلی هشت قطعه قرقاول شکار کرده آورد در آن وقت کمال افسوس را خوردم که چرا ممکن نیست به یک واسطه سریعی این طیور خوش نقش و خوش گوشت را تقدیم حضور ملوکانه نمایم ولی چون از آن خیال مأیوس و محروم ماندم برای خانه زاد دولت جهانگیر میرزا به ضمیمه قدری عسل که حاصل کوهستان آنجاست فرستادم.