خوانگر

معنی کلمه خوانگر در لغت نامه دهخدا

خوانگر. [ خوا / خا گ َ ] ( ص مرکب )خوانسالار. طباخ. بکاول. چاشنی گیر. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه خوانگر

هماهنگ سازی عصبی می‌تواند توسط محدودیت‌های کاری مانند توجه انجام شود و تصور می‌شود نقش مهمی در ویژگی اتصال ، ارتباطات عصبی، و هماهنگی موتورداشته باشد. نوسان‌های عصبی در دهه ۱۹۹۰ به موضوع داغ در علوم اعصاب تبدیل شد، زمانی که مطالعات سیستم دیداری مغز توسط‌گری خوانگر و دیگران انجام می‌شد از فرضیه اتصال عصبی حمایت می‌کرد. با توجه به این ایده، نوسانات همزمان در گروه‌های عصبی، نورون‌ها را به یکدیگر متصل می‌کنند که ویژگی‌های مختلف یک شی را نشان می‌دهند. به عنوان مثال، هنگامی که یک فرد به یک درخت نگاه می‌کند، نورون‌های قشر بصری نماینده تنه درخت و نورون‌هایی که شاخه‌های یک درخت مشابه را نشان می‌دهند، همگام سازی می‌شوند تا یک نمایش واحد درخت ایجاد شود. این پدیده بهتر است در پتانسیل‌های محلی دیده شود که منعکس‌کننده فعالیت همزمان در گروه‌های محلی نورون‌ها است، اما همچنین در ضبط EEG و MEG نشان داده شده‌است که شواهد افزایش یافته برای یک رابطه نزدیک بین فعالیت‌های نوسانی همزمان و انواع توابع شناختی.