خوابنده

معنی کلمه خوابنده در لغت نامه دهخدا

خوابنده. [ خوا / خا ب َ دَ / دِ ] ( نف ) خواب کننده. نائم. ( یادداشت بخط مؤلف ). || پارچه ای که پرزه هاش روی هم می خوابد. ( یادداشت مؤلف ). || قرارگیرنده بر چیزی. بر چیز دیگر قرارگیرنده.

معنی کلمه خوابنده در فرهنگ فارسی

خواب کننده نائم

جملاتی از کاربرد کلمه خوابنده

شب خسب درختی پهن‌برگ از تیره نخودیان است. نام ژاپنی آن نمونوکی نیز به معنی خوابنده است ولی در زبان انگلیسی به آن درخت ابریشم گفته می‌شود.

عمربن عبدالعزيز از جمعيت حاضر خواست پاسخ او را بدهند و چون جواب قانع كننده اى نداشتند دستور داد تا اين روش زشت ممنوع شود و به جاى آن آيه ربنا اغفرلنا ولوالدينا و آيه ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان خوابنده شود.