خلف وعد

معنی کلمه خلف وعد در لغت نامه دهخدا

خلف وعد. [ خ ُ ف ِ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنهارخواری. دروغ وعدگی. بدقولی. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خلف وعد در فرهنگ فارسی

زنهار خواری دروغ وعدگی

جملاتی از کاربرد کلمه خلف وعد

غیاث‌الدین خواندمیر در حبیب‌السیر گوید: «او به وفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای می‌آورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر و مقابله به نام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنهٔ سبع و اربع مائه (۴۰۷ ه. ق.) به اجل طبیعی درگذشت و در روضةالصفا آمده است که در آن وقت که مشرف‌الدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر می‌کرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطان‌الدوله در ضمیر داشتند از مشرف‌الدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرف‌الدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطان‌الدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند.»