خشبان. [ خ ُ ] ( ع اِ ) کوههای درشت نه کلان و نه خرد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || ج ِ خَشَب. ( منتهی الارب ). خشبان. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است. ( از معجم البلدان ). خشبان. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).
جملاتی از کاربرد کلمه خشبان
و زمخشرى و ابن اثير هر يك گفته اند: (( من اين حديث را نمى پذيرم چون كلام سلمانهمرديف سخن فصيحان است و (( خشبان )) در جمع (( خشب )) صحيح است و شنيده شده . ومانند آن است ((سلقان ))و ((حملان ))كه جمع ((سلق ))و((حمل )) هستند و شاعر گفته است : ((كانهم بجنوب القاع خشبان )) (152) و براىثبوت و صحت لغتى ، بيش از قياس آن لغات مشابه و سماع و روايت(استعمال شدن ) دليل ديگرى وجود ندارد )). (153)