خزله. [ خ ُ ل َ ] ( ع اِمص ) شکستگی پشت. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || افکندن الف از متفاعلن و ساکن شدن تای آن. ( از ناظم الاطباء ). خزله. [ خ ُ زَ ل َ ] ( ع ص ) کسی که شخصی را از آنچه می خواهد منع کند. ( از منتهی الارب ). خزله. [خ َ زَ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ خازل. ( یادداشت بخط مؤلف ).
جملاتی از کاربرد کلمه خزله
پيامبر اكرم ما ميزان بودن على عليه السلام را چنين بيان مى فرمايد: من اراد ان عيسى فى زهده فلينظر الى على ابى طالب (202) و ما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الا انه ليس بعدى نبى (203) به شاگردانش مى فرمايد: از شما كسى هست كه بر سر مصاديق و اجراى معارف قرآن مى جنگد همانطور كه من بر سر تنزيل قرآن جنگيدم بعضى كه دلبسته پيشوايى و حكومت پس از او هستند مى پرسند: منم ؟ و مى فرمايد: نه . البته آن است كه دارد كفش مرا مى دوزد، يعنى على . و على سرش را از روى آن كفش بر نمى دارد تا به آن فرموده توجه كند. و مى پندارد به اين سبب است كه پيشتر آن را شنيده است و خبر تازه اى نيست . و به اين سبب هم باشد كه آن مسئوليتى بيش نيست كه تصدى آن شوقى بارى مثل على برنمى انگيزد بلكه پروايى در دلش مى افزايد. همچنين مى فرمايد على قائد البرره ، و قاتل الكفره . منصور من نصره ، مخذول من خزله .