خزامه

معنی کلمه خزامه در لغت نامه دهخدا

( خزامة ) خزامة. [ خ ِ م َ ] ( ع اِ ) حلقه موئین که در بینی شتر کنند ومهار بر وی بندند. ج ، خِزام ، خِزامات ، خَزائم. || تسمه ای که بدان نعلین را به روی پا بندند. ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ).
- خزامةالنعل ؛ دوال باریک که میان هر دو شراک باشد.( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ).
خزامة. [ خ ُ م َ ] ( اِخ )ابن لیثی بن یعمر. وی صحابی بود. ( از منتهی الارب ).
خزامة. [ خ ُ م َ ] ( اِخ ) بنت جهمة. زنی از زنان صحابیه بوده است. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه خزامه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حلق. مویین که در بینی شتر کنند و مهار بروی بندند. ۲ - تسمه ای که بدان نعلین را بروی پا بندند .
بنت جهمه زنی از زنان صحابیه بوده است

جملاتی از کاربرد کلمه خزامه

جمله‌بندی رایج‌تر عبارت احتمالاً مدت‌ها بعد توسط امیل میزی(به انگلیسی: Emil Mazey)، خزامه دار کارگران متحد خودرو، در یک گردهمایی کار در ۱۹۴۶، زمانی که او فردی را به کمونیست بودن متهم کرد، به وجود آمد.